از پسرانم
پسرک کوچک، دستانش را کشف کرده. آنها را جلوی چشمانش میآورد، وراندازشان میکند سپس در یک حرکت آنها را درسته درون دهانش میچپاند. آنوقت شنیدن صدای خوردنش هوش از سر آدم میبرد. انگار یک دور ما را به بهشت میبرد و میگرداند با این حرکات موزون و حساب شده به وقت خواب بودنش هر صدایی مرا به سمت اتاقش میکشاند حتی صدای دورهگرد داخل کوچه! انگار جز صدایش تا به حال هیچ صدایی نشنیدهام به سفر مشهد رفته بودیم. حالا که برگشتهایم، پسرک بزرگ دائماً از ما تقاضای رفتن به ضریح امام حسین (ع) و خانه&...