آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

روزهای پسرانه

نگرانی‌های کودکانه

  با تشکر ویژه از دست‌اندرکاران تولید برنامه‌ی بانمک و دوست‌داشتنیه کلاه. قرمزی، پسرک بعد از مدتی نگران بودن و غصه خوردن مــِــن باب مادرنداشتن کلاه. قرمزی و باقی عروسک‌ها، بالاخره چند روز گذشته با حضور یکی از هنرپیشه‌های خانم در برنامه‌ی مذکور، جگرگوشه‌مان فرض را بر این گذاشتند که خانم حاضر، مادر کلاه. قرمزی و بقیه می‌باشند. پسرک: (با هیجانی وصف ناشدنی به سراغ بنده آمدند و ابراز داشتند) مامان؛ پیدا شد من: چی پیدا شد،‌ مامان جون؟ پسرک: مامان کلاه. قرمزی پیدا شد بدین ترتیب بعد از مدت‌ها غصه خوردن، خودشان غم از دل زدودند و پای‌کوبی کردند.   ...
31 ارديبهشت 1393

جدول جادویی

  ماجرای اول: از مدت‌ها قبل که پسرک تنها وسایل بازی‌اش محدود شده بود به انواع و اقسام لگو و آجره و بلوک‌های خانه‌سازی و مدل‌های مختلف ماشین (سواری، راهسازی و ...)، به هر کدام (لگوها و ماشین‌ها) سبدی هم‌قد (!) پسرک اختصاص داده بودیم برای جمع‌آوری این وسایل. پسرک علاقه‌ی عجیبی به خالی کردن تمامی محتویات آن سبدها داشت؛ اگرچه اغلب اوقات با تمامی آن‌ها بازی نمی‌کرد. مشکلات ما از جایی شروع می‌شد که حتی جای قدم گذاشتن هم بر روی زمین باقی نمی‌ماند و از طرفی با توجه به سـُـر بودن سطح سرامیک و مستعد بودن این وسایل به سـُـرخوردن، درگیری‌های (!) ما با پسرک آغا...
14 ارديبهشت 1393

به لطافت اردی‌بهشت

اگر تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی من کاملاً بی‌کار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو                                             دنیا که به پایان برسد رؤیاها دنیایی دیگر خواهند ساخت و خنده‌ی تو جای آفتاب را خواهد گرفت       احساس می‌کنم جنگل ...
13 ارديبهشت 1393

آرام ِ جان

  پسرکی دارم که با دیدن مادر سرماخورده و آلرژیک‌ش، نگران می‌شود؛ با دستان کوچک‌ش قابلمه‌ی کوچکی را روی اجاق گاز می‌گذارد و کف‌گیر  (!) را از کشو برمی‌دارد و همه‌ی عشق‌ش را درون قابلمه‌ی خالی می‌ریزد و برای‌م سوپ می‌پزد و با همان کف‌گیر، سوپ ساختگی را درون حلق‌م می‌ریزد.   پسرک با خیال‌بافی‌های بی‌نظیرش برای‌م " قطره‌ی تـَخل " (قطره‌ی تلخ - شربت سرماخوردگی-) می‌آورد و با اصرار از من می‌خواهد بخورم تا " خوبِ خوب "  بشوم.   مرد کوچک‌م با سـِـرُم نمکی (!)‌  برای‌م ...
2 ارديبهشت 1393
1