آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

روزهای پسرانه

موضوع انشاء: فقر

1392/10/15 10:18
نویسنده : مامان
10,325 بازدید
اشتراک گذاری

 

همیشه شنیدن اسم فقر برایم دردناک بوده، حتی آن وقت‌­هایی که کودک بودم و از نداری چیزی نمی­‌فهمیدم.

اما همان­‌قدر که فیلم‌­های سیاه و سفید دهه‌­ی شصت را که گره خورده بود به دنیای پاک کودکی‌­ام، می­‌دیدم؛ هراسی سنگین به دل­م رخنه می‌­کرد، روح‌­م درد می‌­گرفت. اشک‌­های خالص بچگی‌­ام را از چشم مادر و پدر و برادر مخفی می­‌کردم، اما دردش همیشه برایم عیان بود.

نه این‌­که ما هم فقیر بودیم، نه. از این‌­که می‌­دیدم بچه‌­هایی را که به واسطه‌­ی فقر، دنیای بی­‌آلایش کودکی­‌شان رنگی دگر گرفته بود، غصه می­‌خوردم و کم نمی‌­دیدم کسانی را که اطراف­‌م بودند و از زندگی­‌شان بوی فقر به مشام می­‌رسید.

و گاه خاطرات تلخ پدرم از روزهای نداری­‌شان، رنج مرا دو چندان می­‌کرد.

من همیشه‌­ی همیشه ترس از فقر را با خود داشته‌­ام.

بار سنگین ترس از این‌­که روزی قرار باشد من هم برای درس خواندن، کار کنم؛ شانه‌­های کودکی‌­ام را خم می‌­کرد.

اما در کنار همه‌­ی این‌ها، وقتی قلم جوانی به روزگارم کشیده شد؛ فهمیدم فقر مالی آن­قدر هم دردناک نیست. وقتی فقر انسانیت را می­‌بینم، وقتی فقر فرهنگ را میان مردمان جامعه‌­ای که من هم جزئی از آن­‌ هستم، هر روز پررنگ‌­تر می­‌بینم؛ نَفَس‌م بند می‌­آید.

فقر شخصیت، فقر ادب، فقر خِرد و فقر بزرگ‌­منشی بیش‌­تر از هزار بی‌­پولی آدمی را به بی‌­راهه می­‌کشاند. بسیار بیش­‌تر از فقر مالی به قلب آدمی زخم می‌­زند.

و هیچ شکی نیست که فقر مالی هم انسان را به بی‌­راهه و کج‌­راهه می‌­کشاند و کم نیستند کسانی که عفت و عزت خود را در کنار فقر مالی خدشه‌­دار کرده‌­اند.

حتی همان کسی که به زعم خودش به خاطر فقر مالی، دامن‌­ش به ناپاکی آلوده می­‌شود؛ بیش‌­تر از این‌­که فقر مالی شکنجه‌­اش بدهد، فقر عزت و بزرگی و معنویت او را به گودال نابودی کشانده.

و بدتر از همه، زخمی که فقر شعور به روح و جان انسان می­‌زند، دردش بیش­تر است و تا ابد التیام نمی‌­یابد.

 

و چه­‌قدر می­‌ترسم از این‌­که باید پسرک را روانه‌­ی جهانی کنم که هر روز، از بُعد اخلاق، فقیرتر می­‌شود.

 

خدایا، خودت کمک کن که هیچ‌­گاه زندگی‌­ام رنگی از فقر نگیرد. کمک کن پسرک‌­م هیچ‌­گاه طعم تلخ فقر(!) را نچشد.

خدایا، کمک کن چشمان کودک‌­م را به دنیایی که هیچ‌­گاه مردمان‌­ش از فقری، رنج نمی­‌برند، باز کنم.

خدایا، کمک کن هیچ‌­گاه فقر ِ انسانیت، یقه‌­ی زندگی­‌مان را نگیرد که ورشکست ابدی خواهیم شد.

 

+ به بهانه‌­ی: زنگ انشاء

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

الــــــــيما
15 دی 92 14:30
آمين آمين براي دعاتون....
الهام مامان علیرضا
15 دی 92 18:23
انشای قشنگی بود موافقم باهات منم تو بچگی حسی مشابه شما داشتم نسبت به فقر
مریم مامان آریا
17 دی 92 17:35
وای خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم هزاران لایک به این انشات آریا جون چه خبر؟> چه کارها میکنه؟
مامان آریا
18 دی 92 13:57
بسیار عالی و زیبا نوشته بودی همه حق مطل رو بی کم و کاست ادا کردی همین طوره فقر مالی درجه هایی داره که آخرنش و بد ترینش شاید به از دست دادن عفت و یا به کار گماردن کودک بیانجامه ولی درجاتی هم ممکنه داشته باشه که کمی سبک تره ولی در هر حال فقر هست خوشا آنکه در این فقر هست و در اون فقر نیست یعنی همون فقر محبت - احترام - ادب - حرمت - انسانیت و ... همین طوره ما و فرزندان ما باید یاد بگیریم که می توان با قناعت زندگی کرد اما نمیشود بی هویت و بی ارزش زندگی کرد من انتظار ندارم جامعه طوری بشه که دیگه هیچ کدوم اون فقرهای واقعی درش نباشه اما انتظار دارم و باور دارم که اگر هم اکنون همه خانواده ها بیدار بشوند و درست زندگی کنند و بچه هایی پر از این گونه فقرها تربیت نکنن متعاقبا جامعه هم اصلاح خواهد شد من بهترم - دو روز نیومدم سر کار - سینوزیتم داغونم کرده الان بهترم ممنونم
مامان آریا
18 دی 92 14:12
من دربست همه نوشته هام رو قبول دارم نترس - خونه ای که درش نام خدا و پیامبر خداست خونه ای که درش محبت و احترام متقابل زن و مرد و کودک وجود داره و طبق خواست خدا عمل شده ، خدا نخواهد گذاشت که به بیراهه رود خدا نخواهد گذاشت به فقر دچار شود امید داشته باش خدا ما را خواهد گرفت البته اگر طالب باشیم