آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 26 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

روزهای پسرانه

پسرک شیرین من

1393/3/11 16:16
نویسنده : مامان
431 بازدید
اشتراک گذاری

 

موقعیت: من در حال سلام دادن نماز

پسرک رو به من: مامان؛ نمازت تموم شد.

من: بله عزیزم، تموم شد.

پسرک: عافیت باشه

من: بغل

بازم من: بوسبوسبوس

 

***

 

موقعیت: پسرک در حال عطسه کردن

پسرک رو به خودش:‌ سلام بر حسین

من: محبت

 

***

 

موقعیت:‌ با پسرک در حال قایم موشک (!)‌ هستیم و هر بار اون میره قایم میشه.

کجا؟ زیر صندلی که همه‌ی بدن‌ش پیداست خندونک و یا پشت پرده‌‌ی پنجره خندونک که فقط نصف بدن‌ش مخفی میشه من باید خودمو به ندیدن بزنم...

تازه وقتی هم صداش می‌زنم آریـاجون کجا قایم شدی که مثلا ً هیجان بازی رو ببرم بالا. تمام و کمال مختصات مخفی‌گاه‌ش رو اعلام می‌کنه چشمک

بعد از این‌که چند بار قایم شده و من هم بعد از کلی گشتن پیداش کردم،‌ رو به من میگه:

مامان، حالا تو برو گمشو (!) من بیام پیدات کنم قوی

من: قه قهه

 

***

 

موقعیت: رفتیم بیرون از شهر واسه پیک نیک و جایی نشستیم که همه‌ی اطراف‌مون تپه‌های بلند هست.

پسرک سر گذاشته به کوه (!) و داره میره.

من:‌ آریـاجون، داری کجا میری؟

پسرک: می‌خوام برم بالای کوه، از اونجا برم تو آسمون، ابرها رو بگیرم متنظر

من: محبت

 

***

 

موقعیت: پسرک ، طلب پاستیل کرده. بعد از کلی گشتن تونستم فقط پاستیل‌های شکری رو پیدا کنم. پاستیل‌ها رو ریختم تو یه ظرف و دادم دست‌ش

پسرک رو به من: من از این پاستیل کنجدی‌ها دوست ندارم غمگین

من: خندونک

 

***

 

موقعیت: بعد از هر بار رد شدن از جلوی نونوایی بربری

پسرک رو به پدرش: من، نون لواشکی و نون سندکی دوست ندارم. لطفا ً برای من نون بربری بخرید متفکر

ما: خنده

 


 

 + مورد اول و دوم، تقریبا ً مال ده - بیست روز گذشته‌ست. الان دیگه پسرکم یاد گرفته هر عبارتی رو کجا به کار ببرهتشویق

 

پسندها (3)

نظرات (1)

الهام
11 خرداد 93 21:16