بهمن 90

این روزا شروع کردم به خونه تکونی. البته نه به اون معنا که تموم خونه رو بریزم به هم. گه گاه که حوصله دارم یه جایی رو تمیز می کنم. فعلا اتاق آریا جون رو حسابی تکون دادم.

پیرو آب گرفتگی اتاق خواب وهال و حموم در پی بی تدبیری همسایه طبقه بالا، برای شب خوابیدن راهی اتاق آریا جون شدیم. آریا رو هم واسه خواب روزش راهی اتاق خودش کردم. چون همه جا بوی نم و رنگ میده. بدین ترتیب قصد دارم کم کم او رو به اتاق خودش عادت بدم.

مرحله دوم واکسن آنفلونزا رو هم زدیم.

مادر و پدر عزیزم هم واسه دیدن بزرگای فامیل و حلالیت طلبیدن از اونا! به قصد عزیمت به مکه در دو مرحله ما رو سرافراز کردند که بدین جهت منم در دو مرحله خوشحال شدم و اندکی روح ناآرام و خسته م آروم شده. آخه اون روزا دوباره اون حال داغون اومده بود سراغم. زود عصبانی میشدم، زود خسته میشدم، همش کلافه بودم، اصلا نمی فهمیدم دارم چی کار می کنم. اصلا نمی فهمیدم دردم چیه فقط حالم خراب بود. دارم رو خودم کار می کنم!!!!!!!!!

به پیشنهاد آقای دکتر، شبها زودتر (حول و حوش ساعت 10) می خوابونمش، معمولا ً 11 ساعت می خوابه، البته تو خواب بیدار میشه شیر می خوره  و دوباره به خوابش ادامه میده. روزا هم مجموعاً 3 ساعت می خوابه. قبل از ناهار و یک بار هم عصر.

آریا جون هم بدون کمک حدود 10 قدم راه میره و خودشو یه جوری می رسونه تو بغلم.

استوار باشی مادر