گل بی خار من!
چو خاری به دل داری از روزگار،
چو نتوانی از دل برون کرد خار،
چو درمان و دارو، نیاید به دست،
زر و زور بازو، نیرزد به هیچ،
چو تدبیر و نیرو، نیاید به کار،
در آن تنگنایی که اندوه و رنج
دلت را فراگیرد از هر کنار...
به گل فکر کن!
به پهنای یک آسمان گل
به دریای تا بیکران گل...
رها کن تن خسته ات را
در آن باغ تا بی نهایت بهار
شنا کن! سبکبال، پروانه وار...
مگر ساعتی دور از آن کارزار
بیاسایی از گردش روزگار
گل بی خارم از دیشب تب داره و حالش خیلی بده.
آریاجون زودتر بلند شو که تموم امیدم تویی! حال من هم بهتر از تو نیست! خرابم م م!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی