آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه سن داره

روزهای پسرانه

پیاده روی!

1392/1/20 0:52
نویسنده : مامان
220 بازدید
اشتراک گذاری

 

امسال هم مثل سال گذشته، من و آریاجون، عصرها می زنیم بیرونلبخند

پارسال آریا کوچیک بود و بیشتر می ذاشتمش تو کالسکه و قدم می زدیم تو خیابونای اطراف و بعد می رفتیم پارک (بوستان محله ای نزدیک خونه). اون موقع نمی تونست تنها از پله های سرسره بره بالا، منم می ذاشتمش روی سرسره و اونم سر می خورد، کاری که خیلی طاقت فرسا بود...

اما امسال، از دیروز که سیر پیاده روی عصرگاهی مون شروع شده، آریاجون بیشتر باهام راه میاد، البته هنوز کالسکه به قوت خودش باقیه، چون بیرون از خونه و با اون اوضاع شلوغ خیابونا کنترل کردنش کمی سخته.

خلاصه وقتی می رسیم پارک، سر از پا نمی شناسه، سریع میدوه میره سراغ سرسره (بوستان محله ای چون کوچیکه، فقط سرسره داره!) 

به تنهایی از پله ها بالا میره، حق تقدم رو رعایت می کنه، هوای بچه ها رو داره، تا کسی روی سطح سرسره هست، صبر می کنه تا بره، بعد سـُـر می خوره؛ کاملا مستقل شده.

امروز رامین عزیز هم همراه مون بود، کلی ناراحت و نگران از اینکه آریاجون دستش رو به همه جا می زنه، نکنه مریض بشه، اما من وقتی استقلال پسرک رو می دیدم، می خندیدم اونم با صدای بلند...هورا

 

 

دیروز عصر -  18/ فروردین/92 - پارک سه راه طالقانی

 

 

امروز عصر - 19/فروردین/92 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

الی مامان
20 فروردین 92 12:03
درس این روزهای ما اندکی از سال قبل این لحظه های شما عقب تر هم هست ......
با کالسکه ای می رویم که سوارش بغل را ترجیح می دهد
رعایت حق تقدمش را آفرین و آفرین و آفرین


الهی زودتر تجربه کنید روزهای زیبای خدا را
سوار نازنین را به کجاوه ش عادت دهید، چون مثل ما تا چند وقت دیگر برایتان دستی باقی نمی ماند
تشکر و تشکر و تشکر
مریم مامان آریا
20 فروردین 92 13:01
واای چقدر خوبه الان پیاده روی های عصرگاهی
ولی آریا به سمت وسایل بازی نمی ره معمولا از وقتی کوچیک بود همین طور بود و البته با تشویق و مشایعت ما می ره
اما جدیدا بهتر شده کلا در 50 دصد موافق می ره و 50 درصد مواقع هم به خاطر وجود بچه ها نمی ره
عکسهای آریا جونم نشونم می ده که چقدر خوشحاله و داره کیف می کنه
امیدوارم همیشه بخندی همیشههههههه

خیلی ممنون دوست خوبم
اتفاقا آریا وقتی بچه ها رو می بینه بیشتر دوست داره که بره با اونا باشه...
دیروز هم وقتی دید بچه ها رفتن راضی شد که برگردیم خونه
پانی(مامانه بهداد)
20 فروردین 92 16:37
به به منم عاشق بهار و غروب های خنک و پیاده روی هاش هستم.
دوسالگی ِ و حس استقلال ِ قُلدر مابانه اش که منم خیلی این حس رو با تمام سختی هاش دوست دارم.
جیگر این قند عسل ِ بلا . خوبه دوستم نگران نباش ایشالله که میکروب ها سراغ موش موشکم نمیاد و حسابی لذت میبرین با هم از روزهای زیبای دو سالگی و بهار دل انگیز.
بهداد منم عاشق تاب و سرسره و به خصوص عاشق نینی هاست و فقط تنها چیزی که تو این گردش ها اذیتم میکنه اینه که هر چقدر هم بازی کنه باز هم باید با گریه و جیغ و لگدپرانی هههه بیارمش خونه.
ای کاش به هم نزدیک بودیم و غروب های بهاری و در کنار هم قدم میزدیم وفرشته هامونو تماشا میکردیم.
ببوووووووس موش موشیمو

راستش من زیاد نگران میکروبا نیستم، باباش خیلی حساسه
این دو روز ما هم تقریبا با گریه آوردیمش خونه، کلی واسش گفتیم شب شده، داره تعطیل میشه، وقتی دیده همه دارن میرن، یه کم راضی شده اما بازم ول کن نیست...
واقعا ای کاش...
مریم(مامان نگین)
20 فروردین 92 16:50
آفرین آقا آریا...مردی شده واسه خودش! منم دلم خواست... نگین بزرگ شه ببرمش پارک سرسره بازی کنه و من ذوقشو بکنم


آره واقعا ذوق کردن داره، من که کلی کیف کردم
مریم مامان آریا
21 فروردین 92 7:43
عزیزم ما خوبیم فقط کمی ترسیدیم ولی خوب اون منطقه کشته زیاد داد- زن حامله و ...

خدا رحم کنه به آدما!

چه وحشتناک

مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
22 فروردین 92 15:53
سلام ممنون که بهمون سر زدی


خواهش می کنم
الهام مامان علیرضا
25 فروردین 92 11:40
خوش به حالت آریا جون
کاش یکی بیاد ما بزرگترا رو هم ببره دَدَر.....
ایشالا همیشه به شادی و تفریح خاله جونم


در خدمتیم خاله جون، می تونیم شما رو هم ببریما!
ممنون از لطفتون