آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

روزهای پسرانه

دغدغه‌های کودک من!

1392/1/30 16:16
نویسنده : مامان
467 بازدید
اشتراک گذاری

 

تو این چند ماه اخیر، پسرک دل‌مشغولی‌هایی پیدا کرده که در نوع خودشون جالب هستن...لبخند

اول از اونی میگم که دردسرش کمتره؛

 

حدود دو ماه پیش که سمنان بودیم و خاله مریم اثاث کشی داشت، آریاجون بدجور رفته بود تو نخ کارگرا و بهشون توجه می‌کرد، مخصوصا که اون عشق لوازم خانگیه. با هر بار برداشتن یکی از این وسایل کلی ناراحت می‌شد که دارن کجا می‌برنش؟!سوال

خلاصه وقتی کار تموم شد، بردمش تو کوچه و دید که همه‌ی وسایل شدن بار کامیون...

حالا از اون روز تو خونه به تموم وسایل‌مون اشاره می‌کنه و ازم میخواد براش تعریف کنم اون روز خونه‌ی خاله مریم چه اتفاقی افتاد و آقاها چیکار کردن!خوشمزه

خودش هم ماشین لباسشویی و جاروبرقی‌ش رو سوار کامیون می‌کنه و تو خونه می‌چرخونه، بعد میبره تو یه اتاق پارک می‌کنه. از این کارش خیلی خوشم میاد.قهقهه

 

 

دل‌مشغولی بعدی پسرک که تقریبا کمی مشکل آفرین شده، سقوط آزاد اجسام هست که واسش خیلی خیلی جالبه و برای من بسیار مشکل آفرین...کلافه

هر چیزی که گیرش بیاد یه جورایی تو دستش قایم می‌کنه و بعد اصرار که ببریمش تو اتاق، لب پنجره، تا اونم بندازدش پایین...

از خرده‌های کاغذ و دستمال کاغذی بگیر، تا مداد، ماشین‌های اسباب بازی و هر چیزی که دم دستش باشه، جدیدا هم یه کیسه فریزر پر از آب رو انداخت پایین که تو انجام این عمل ناشایست بابا رامین پای ثابت بود!عصبانی

چند وقت پیش هم از غفلت‌مون نهایت استفاده رو برد و کیسه‌ی آب جوش و چند تا میوه رو از بالکن انداخت تو حیاط...

 

بدتر از همه اینه که جدیدا در حموم رو باز می‌کنه و میره سراغ توالت فرنگی.تعجب

چند تا چیز هم اونجا ناکار شدن، مسواک انگشتی و عروسک پیشی خودش که بسی دوستش داشت...متفکر

 

دغدغه‌ی دیگه‌ی پسرک، موقع حموم کردنه. تو حموم حتما باید صابون دستش باشه. اینقدر اون صابون بیچاره رو میندازه تو وان و لگن پر از آب که موقع بیرون اومدن به جای صابون با یک ورق کاغذ روبرو می‌شیم از بس نازک میشه، تازه مشکل از اونجایی شروع میشه که دلش می‌خواد صابون رو هم با خودش بیاره بیرون...زبان

من هم همش باید منتظر بمونم تا صابون بچسبه به کف وان یا از دستش بیفته، تا بتونم بپیچونمش و بیاییم بیرون...

کار به همین جا ختم نمیشه...منتظر

بعدش تازه دوش رو می‌خواد، دوش تلفنی رو که می‌گیره کل حموم رو غرقاب می‌کنه!

اینجور مواقع تنها چاره‌ی کار اینه که من تو یه اقدام غافلگیرانه، شیر آب رو می‌بندم و اعلام می‌کنم که آب تموم شد تا راضی بشه بیاد بیرون.

روزگاری داریم با این پسرک گل مـَـنگلی...قلبقلب

خدایش حافظش باشد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ملینا
30 فروردین 92 18:17
چه پسر نازی خدا براتون حفظش کنه.دوست داشتین به ما هم سر بزنین


ممنونم. چشم
الهام مامان علیرضا
31 فروردین 92 10:41
عزیز دلم
آریای شیطون
شیطنت هات نشانه هوش بالاته...
خدا حفظت کنه عزیزم...
علیرضا به زور میره حموم ولی آخر نمیشه از حموم بیرون آوردش..


ممنونم
نوشين مامان آريا
31 فروردین 92 11:45
آرياي عزيز . چي كار مي كني خاله اسباب كشي خسته نباشي. عزيز دلم حمام رفتنت هم مثل پسر منه اونم وانشو پر كف ميكنه البته شامپوشو خالي ميكنه مي بوسمت



عاطفه
31 فروردین 92 23:24
الهی فداش شم...خیلی باحال بود...خندیدم نکنه سرم بیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


چون خندیدی امیدوارم بدتر از اینا سرت بیاد
مریم مامان آریا
2 اردیبهشت 92 9:40
خیلی جالب بود چه کارا که نمی کنه این آریا البته آریای ما هم بسی در پرتاب وسایل به پائین علاقه نشان داده یعنی اگر بزاریمش دوست داره همه چی رو از پنجره بندازه پائین راستی این وسایل خونه رو نمی دونم اگر بگیرم آریا چقدر ت.جه نشون می ده بهشون چون ارزون هم نیستن بی خالش بشم فکر کنم بهتره ولی کار آریا جون شما خیلی با حال بود عجب روزگاری داری تو حموم من هم وقتی دیگه می خوام بیارمش بیرون آب رو بواشکی می بندم میگم تموم شد گاهی هم بیرون از حموم یه چیز جذابی رو به یادش میارم و با میل خودش میاد بیرون