تصلب شرایین روحم
قدیم ترها 5% افکار هفتگی م ، فکر مرگ بود. فکر مردن خودم، مثلا اینکه هر اتفاقی می افتاد سریع ذهنم می رفت به اینکه تو سالگرد اون اتفاق من زنده ام یا نه؟ از وقتی که مادر شدم، 5% افکار روزانه م شده فکر مرگ. مخصوصا اون اوایل. مثلا اینکه تو تولد یک سالگیه آریا جون من زنده ام؟ یا مثلا تو سالگرد قدم برداشتنش من هستم؟ و هزار جور از این فکرا یادداشت اول: - روزای اول تولد پسرک خیلی فکر مرگ آزارم می داد (می دونم اغلب مادرا باهاش درگیرن و نشونه ای از افسردگی بعد از زایمانه) اینکه اگه من بمیرم چی میشه؟ یادمه همش به رامین عزیز می گفتم اگه من مُردم آریا جون رو بسپره به دست مامانم. یا اینکه اگه آریا جون منو تنها بذاره من دیوونه میشم. گاهی اونقدر...