موضوع انشاء: فقر
همیشه شنیدن اسم فقر برایم دردناک بوده، حتی آن وقتهایی که کودک بودم و از نداری چیزی نمیفهمیدم. اما همانقدر که فیلمهای سیاه و سفید دههی شصت را که گره خورده بود به دنیای پاک کودکیام، میدیدم؛ هراسی سنگین به دلم رخنه میکرد، روحم درد میگرفت. اشکهای خالص بچگیام را از چشم مادر و پدر و برادر مخفی میکردم، اما دردش همیشه برایم عیان بود. نه اینکه ما هم فقیر بودیم، نه. از اینکه میدیدم بچههایی را که به واسطهی فقر، دنیای بیآلایش...