سرگرمی وبلاگی
از دوست عزیزم، الهام مامان علی رضای نازنین تشکر می کنم که منو به این بازی دعوت کرد و عذرخواهی می کنم که چند روزی تعلل کردم ...
س : بزرگترین ترس از زندگی؟
ج : از دست دادن عزیزانم
س : اگه 24 ساعت نامرئی می شدی چیکار می کردی؟
ج : یه کامیون نامرئی هم با خودم می بردم شهر کتاب مرکزی، طبقه ی همکف، همه ی کتاباشو بار کامیون می کردم و با خودم می بردم یه جایی که دست هیچ کس بهم نرسه...
س: اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یه آرزو بین 5 الی 12 حرف رو داشته باشه، اون آرزو چیه؟
ج : یه دونه از اون قالیچه های پرنده برام بیاره، که هر جا خواستم خودم برم...
س: از بین سگ، پلنگ، اسب، عقاب، و گربه کدومو دوست داری؟
ج : اسب، چون مثل اونای دیگه مغرور نیست.
س : کارتون مورد علاقه ی دوران کودکی ت؟
ج : تقریبا همه رو دوست داشتم، اما رابین هود یه چیز دیگه بود. الان هم عصر یخبندان و کلیه ی ملحقاتش
س : تو پختن چه غذایی تبحر نداری؟
ج : کباب کوبیده، یعنی به سیخ کشیدنش رو خوب نمی تونم
س : اولین واکنشت موقع عصبانیت؟
ج : معمولا عصبانی نمیشم، ناراحت میشم و در این گونه مواقع سکوت می کنم.
و اگر اونی که خیلی دوستش دارم عصبانیم کنه (ناراحتم کنه) اشک ریختن میشه تسلای خاطرم
س : با مرغ، دریا، اورانیوم، و خسته جمله بساز.
ج : با تنی خسته، مگه میشه مرغ دریایی با طعم اورانیوم رو شکار کرد؟
س : دو بیت شعری که خیلی دوستش داری؟
ج : ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم / جامه ی کــَـس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
تیغ تیزی گر به دستت داد چرخ روزگار / هر چه می خواهی بـِـبـُـر اما نَـبـُـر نان کسی
س : اگه بتونی با تونل زمان به یه روز از زندگیت در حال، آینده و یا گذشته برگردی به کدوم روز بر می گردی؟
ج : به زمان حال که نمیشه سفر کرد (سوال ایراد داره)
آینده رو هم دوست ندارم ببینم
به یه روز تو کودکی هام
س : چه رنگی هستی؟ چرا؟
ج : فکر کنم بی رنگم. از سیاهی بدم میاد و سفیدی هم دلمو می زنه.
اما لباس سبز رو خیلی دوست دارم.
س : اگه قرار باشه از ایران بری کجا میری؟
ج : فکر نکنم جایی برم
س : بهترین اس ام اس تو باکس گوشی ت؟
ج : خوشبختانه تو این سالهای اخیر اس ام اسی دریافت نمی کنم جز اس ام اس تبلیغاتی.
س : اگه قرار باشه سه تا از آشناهات و امشب به مهمونی دعوت کنی اون سه نفر کی هستند؟
ج : بنده تو این شهر درندشت، در غربت محض به سر می برم. احتمالا آریا جون، رامین و پدر و مادرش.
حالا چون قراره سه نفر باشند، احتمالا من و آریا نمیریم مهمونی
س : اگه قرار باشه کسی رو ملاقات کنی چه کسی؟
ج : خانواده م
س : اگه قرار باشه یه لغت از فرهنگ لغت زندگی ت حذف کنی اون چیه؟
ج : خیلی چیزا، بیشتر از همه تهمت و قضاوت نابجا
س : اسم دیگه ی وبلاگت؟
ج : روزگاری چون کودکم دوستت داشتم
س : خودتو شبیه چه میوه ای می دونی؟
ج : نمیدونم والا. اما فکر کنم زیتون فرآوری نشده، چون عجیب تلخه و تلخم
س : سه خصوصیت اخلاقی بدت چیه؟
ج : نظم زیاد، صبر زیاد، درونگرایی زیاد که هر سه تاش بیچاره م کردن
و یه چیزه دیگه که زودی اشکم درمیاد
س : کاشکی
کاش می شد می رفتم یه جای دنج، مثل غار، تا بتونم با آسودگی خیال بیشتر فکر کنم و به یه نتیجه ی درست و حسابی برسم
خوشبختانه یا متاسفانه، اینجا کسی رو ندارم که دعوتش کنم. از کلیه دوستان نشناخته بابت این موضوع عذرخواهی می کنم