روزگار آفتابی !
یکی از تصاویری که از مادر عزیزتر از جانمان در کودکی هایمان به گاه برخاستن از خواب، در ذهنمان نقش بسته، این است که؛
ایشان را پشت چرخ خیاطی ملاحظه می کردیم که صدای قژ قزش هنوز هم برایمان زیباترین سمفونی شنیدنی کودکی هایمان می باشد.
و یا اینکه در آشپزخانه بودند و مشغول طبخ غذا و دیگر امور مربوط به خانه داری ...
و به وقت بیداری مان هم با ما بودند و مراقب و مواظب ما و یا مشغول بازی با ما ...
و احتمالا تصویری که در ذهن آریا به وقت برخاستن از خواب، از ما خواهد ماند، این است که؛
یا ما را پشت کامیپوتر می بینند و صدای تلق تولوق کیبورد تا ابد در گوشش زنگ خواهد خورد.
و یا اینکه ما را کتاب به دست به یاد خواهند آورد ...
که ما هم به وقت بیداری جگر گوشه مان، دربست و کت بسته در اختیارش می باشیم. والاااا...
در این فکر بودیم که کودک ِ نازنین ِ این پسرک چه تصویری از ایشان خواهند داشت؛
که یادمان آمد پسرمان، مرد خانه خواهد شد و روزهایش در بیرون از خانه سپری می شود.
اما شاید تا پدر شدن این مرد کوچک دنیا عوض شده باشد و دردانه مان، کارهایش را در خانه انجام دهد و تصویری بسازد برای کودکش و یا اینکه به تأسی از مادرش، تایپ کردن و کتاب خواندن بشود تصویر حک شده در ذهن کودکش...
که آنچه ما می بینیم همین می شود، که پسرک عاشق صدای تلق تولوق کیبورد است و زمانی که ما مشغول به این کار هستیم، لحظه ای ما را به خودمان وا نمی گذارد و نیز مشغول مطالعه می شود همراه ما تا ملازمت خود را ثابت کند...
توضیح نوشت 1: لازم به ذکر است که ما هم به جز خیاطی، باقی کارهای مادرمان را به بهترین شکل ممکن انجام می دهیم و شاید این کارها هم حک شود در ذهن بلوری کودکمان.
توضیح نوشت 2: ناگفته نماند، کلا وقتی پسرک بیدار است، حتی المقدور خود را از نشستن پشت کیبورد و کامپیوتر محروم می سازیم که پسرک بیشتر اوقات دشمنی خونی با این زبان بسته دارند.
ما که از صبح، چشمانمان را به روی خورشید زرفام می گشاییم و تا شب که چشم بر مهتاب نقره فام می بندیم، موضوعات مختلف در ذهنمان وول می خورند، مجبوریم دندان به جگر بگذاریم تا گل پسر اسیر خواب شوند سپس ما تراوشات مغزی مان را بسپاریم به دکمه های کیبورد تا جان بگیرند.
توضیح نوشت 3: ما بسیار دوست می داریم که قلم در دست بگیریم و چون گذشته و گذشتگان، قلمفرسایی کنیم. اما موضوعی که وجود دارد این است که ما از حضور پررنگ پسرک جرأت قلم به دست گرفتن هم نداریم و دیگر اینکه با توجه به امکانات دنیای امروزی برای نوشتن، دیگر دست به قلم بردن کمی برایمان سخت شده است.
توضیح نوشت 4: ادامه مطلب
از پایین بودن کیفیت تصویر خودمان همین قدر بگوییم که مادر عزیز حاضر نشدند عکسمان را چند روزی به امانت در اختیارمان قرار دهند تا اسکن بنماییمش.
ناچار شدیم از عکسمان، عکاسی بنماییم...