یه همچین پسری دارم من!
پسرک از اول هم از اون بچههایی بود که هیچ روی خوشی به حیوونای پولیشی ِ پشمالو نشون نداد. حتی وقتی که خیلی کوچیک بود.
جز اون مواقعی که تونسته بود چیزی بگیره دستش و ببره سمت دهنش. که اون موقع هم چند تا حیوون سوتی داشت که خیلی خوشدست و خوشخوراک (!) بودن و بیشتر مواقعی که در حال دندون درآوردن بود، براش کاربردی بودن
بعد از اون هم، من گاهی با نشون دادن عکس حیوونا و درآوردن صداشون، سرگرمش میکردم و اون هم تقریبا بیشتر حیوونا رو با صداشون میشناخت. البته همهی اینها واسه قبل از 14-15 ماهگی بود.
بعد از اینکه به طور کامل دنیای الکترونیک منزل رو کشف کرد؛ دور حیاتوحش رو یه خط قرمز پررنگ کشید و هیچ علاقهای نشون نداد
با این حال، من گاهی وقتها عکس حیوونا و بچههاشونو نشونش میدادم، اسماشونو میگفتم (نه در حد آموزش، فقط صـِـرف سرگرم کردن)
اما بعد از یکی دو روز اگه تو کتابی یا تلویزیون اون حیوون رو میدید، هیچ واکنشی مبنی بر اینکه به دنیای وحش علاقه داشته باشه نشون نمیداد
من هم با خیال راحت و روانی آسوده، کلا بیخیال این مقوله شدم و ترجیح دادم پسرک خودش رو با تکنولوژی و یا هر چیزی که بهش علاقه داره، سرگرم کنه
دیروز؛ پسرک، در حالی که جلوی در بالکن ایستاده بود و بیرون رو تماشا میکرد، دو تا یاکریم رو تو بالکن دیده بود که داشتن از غذایی که براشون گذاشته بودم میخوردن.
با یه هیجانی صـِـدام زد که مامان بیا، خروس اومده تو بالکن
حالا من هی میگم اینا یا کریمن، مگه قبول میکنه؟ از من اصرار و از اون انکار
منم بیخیال شدم!
پسرک با اینکه خروس رو با اون حجم و ابعادش از نزدیک دیده، اما باز هم یاکریم ریزه میزهی بینوا رو به خروس تشبیه میکنه
خلاصه اینکه باز هم مثل همیشه، آزاد گذاشتمش که از همون دنیای دستساز خودش و بشر لذت ببره
و خوشحالم که پسرک تا حدودی بهم فهمونده که به چه چیزهایی علاقه نداره تا الکی وقت خودشو خودمو تلف نکنم