آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

روزهای پسرانه

آرزو با طعم کاهو و سکنجبین !

1392/2/29 16:18
نویسنده : مامان
219 بازدید
اشتراک گذاری

 اول نوشت: قسمت آخر این پست رو زیاد جدی نگیرید (ادامه مطلب)چشمک

 

یادمه اون قدیما که فقط یه برادر و یه خواهر داشتم (دایی حسین و خاله مریم)، دوست داشتم یه برادر کوچیکتر از خودم هم داشته باشم، یه حس خوبی بهم می داد وقتی رابطه ی دخترا با برادر کوچیکتر از خودشون رو می دیدم، یه الفت خاصی بین شون بود...لبخند

هر چند من با تنها برادرم هم یک رابطه ی خواهر و برادری ساده و خوبی داشتم و دارم...

در هر صورت این آرزو هیچ وقت محقق نشد و من الان یه برادر و دو تا خواهر دارم و بسیار برام عزیزن...قلب


وقتی هم دوران تجردم، رنگ جوونی گرفت، همیشه دوست داشتم یه پسر داشته باشم ...چشمک

از قرابتی که بین مادرا و پسراشون هست، خوشم می اومد، یک رابطه ی مادر و پسری که خیلی شیرینه!فرشته

پسرا وقتی کودکن یه رابطه ای با مادرشون دارن که من همیشه از دیدن اون صحنه ها لذت می بردم، از اون وابستگیه خوشم می اومد (منظورم از وابستگی، آویزوون شدن نیست)، و وقتی هم نوجوون و بزرگ میشدن و رابطه عمیق تر می شد، دیدن او صحنه ها لذت بخش تر هم میشد...

این میل من که دوست داشتم یه پسر داشته باشم همیشه باهام بود و تا ازدواج و بعد از اون...چشمک

علیرغم اینکه خانواده ی همسر از داشتن دختر محروم هستند و می دونم که خواهرا حلقه ی اتصال بین برادرا هستن، اما من بازم دوست داشتم پسر داشتن رو...

بعد از حس اولین روزهای مادر بودن و فهمیدن اینکه یه پسر رو حمل می کنم، خیلی خیلی شاد بودم، و الان هم از داشتن ش ...هورا

(لازم به توضیحه که اگر، بچه م دختر هم بود، همینقدر شاد و خوشحال بودم،. خوشحالیم از بابت رسیدن به آرزوم بود)

هر چند که هنوز هم اعتقاد دارم، دختر داشتن شایستگی می خواد و خداوند این رحمت بزرگ رو شامل هر کسی نمی کنه!ناراحت

از طرفی هم یه جورایی خودم رو دلداری می دم که تربیت دختر تو جامعه ی امروز، کار بسیار سختیه، اعتراف می کنم که از داشتن دختر، هراس دارم!آخ

من هر چقدر هم تلاش کنم که تو خونه ارزش ها رو یادش بدم، پیرامون مون و تو این شهر بزرگ، اینقدر بی ارزشی وجود داره که ممکنه ارزش های خونه براش کمرنگ بشه، نمیدونم؟!

ضمنا  قبول دارم که تربیت پسر هم، همچین کار راحتی نیست، بالاخره اونم باید بفهمه فرق ارزش و بی ارزشی رو، باید یاد بگیره مرد بودن رو و خیلی چیزای دیگه که یه مرد رو بزرگ می کنه...

اما از اونجایی که جنس دخترا شکننده تره، خودم رو راضی کردم که یه پسر رو راحتتر میشه تربیت کرد تا یه دختر...اوه

فکر می کنم اگه پسرم، احترام گذاشتن به جنس لطیف (اینجا؛ من) رو از پدرش یاد بگیره، و مهربونی رو از مادرش (مثل همونی که پدرش از پدر و مادرش به خوبی یاد گرفته) می تونه حداقل رابطه ی خوبی با همسرش داشته باشه...

باز هم از اینکه خداوند، خواسته ی دلم رو محقق کرد، بسیار خوشنودم که اگر غیر از این هم بود، بازم راضی بودم به تقدیرش...تشویق

 

حالا هم دلم میخواد آریاجون زودتر بزرگ بشه و با هم بزنیم به دل خیابونا، بریم پارک، بریم رستوران و یا شاید هم جیگرکی...خنده

دوست دارم بیاد و با یه شطینتی بهم بگه که با عشقش قرار داره، بعد منو هم ببره با خودش سر قرار، منم اولین کسی باشم که اونو می بینم...مژه

دوست دارم دامادش کنم و یه عالمه شاباش بریزم رو سر خودش و عشقش ...قلب

دیدن این روزها برام مثل لذت خوردن کاهو سکنجبینه اونم تو این اردی بهشت دل انگیز!!فرشته

وای خدای من ...

یعنی میشه؟!سواللبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الهام مامان علیرضا
29 اردیبهشت 92 15:43
عزیزم
منم پسر داشتن و دوست داشتم...ولی باید بگم کاملا با بابای ارشیا جون موافقم
فقط تا وقتی ازدواج نکرده خیلی می تونی روش حساب کنی...
اصلا به این مسائل تیکۀ آخر نوشتت فکر نکن که ممکنه بعدها بدجوری دچار یاس فلسفی بشی
البته امیدوارم نشی ها ولی بهتره یه کم در مورد تفکرت تجدید نظر کنی!!!
البته ایشالا که مثل باباش بشه ها ولی برای اون یه درصدی میگم که یه وقت شبیه نشه
ممنون از راهنماییت در مورد سرفه ها.بخور و روشن کردم الان بهتر خوابیده عزیزم.

همه ی این حرفا درست، اما من همیشه سعی کردم خوب ببینم...
ضمنا این پست کمی تم طنز داره...
مریم مامان آریا
31 اردیبهشت 92 10:16
واااااااااااااای چه قالب قشنگیییییی
خیلی خوشم اومد ازش

میام همه پستهات رو می خونم


ممنون از لطفت
مریم مامان آریا
31 اردیبهشت 92 10:39
یعنی ها همه اینهایی که نوشتی حرفهای من بود
قبلا توی وبم نوشتم
جالبه که در مورد علاقه به پسر داشتن با هم هم نظریم تا اسم بچه مون تا هراسمون از دختر داشتن

لایک


خواهش...
میخواستم بیشتر بسطش بدم، اما نشد...
بیشتر رابطه ی پسرا با مادرشون برام جالبه، حس خوبی دارم...