صبر و تدبیر؛ لازمه ی خداحافظی با پوشک
اول نوشت: اینا تجربیات منه واسه جدا کردن آریاجون از پوشک. به هیچ عنوان نسخهی پیشنهادی نیست. چرا که هر بچهای خصوصیات مربوط به خودش رو داره.
اولین موضوعی که تو جدا کردن بچه از پوشک مهمه اینه که اون به آمادگی جسمی و روحی رسیده باشه. آمادگی جسمی همون کنترل کردنه و آمادگی روحی به نظر من همون آمادگی شناختی از دفع و خیس بودنه.
که این آمادگی اغلب حوالی 30 ماهگی اتفاق میافته. تا پیش از اون بچهها بسیار به دفع علاقه دارن. یعنی دفع براشون یه کار لذتبخشه. جاش هم مهم نیست، تو پوشک، تو شلوار، رو فرش و یا هر جای دیگه (موضوع جالب بودنه دفعه براشون)
این مورد رو حداقل خودم در مورد آریا دیدم. یک ماه قبل از اینکه سی ماهه بشه؛ یه روز بازش گذاشتم و به فاصله یه ربع میبردمش حموم. اما چیزی که اون روز دیدم این بود؛ با وجودی که گاهی 2 دقیقه و یا کمتر از وقتی که ج ی ش کرده بود، میگذشت؛ حالت سر پا مینشست روی فرش، سرامیک و یا هر جای دیگهای و کارش رو میکرد. اصلا هر لحظه اراده میکرد، خودشو خیس میکرد و به سفارشات من هم مبنی بر اینکه ج ی ش تو حموم اصلا توجهی نداشت (کاملا مشخص بود که از اون کار لذت میبره)
و موضوع دیگه اینکه بچهها از دیدن تولیداتشون (!) شگفتزده میشن (آریا وقتی مینشست رو لگن، 500بار (!) بلند میشد تا توشو نگاه کنه. واسه همین یه مدت گفتم بشینه جلوی چاه حموم تا راحتتر ملاحظه کنه)
و همچنین واسه شروع حتما باید یه یار کمکی تو خونه باشه، تا اگه یه نفر فرصت نکرد به بچه برسه، اون نفر بعدی حواسش باشه (تو روزای شروع پوشکگیری آریا، مامانم تهران بودن و کمک بسیار زیادی هم کردن)
آریا به آمادگی جسمی رسیده بود، چون بارها دیده بودم، وقتی صبح میبردمش حموم و پوشکش رو باز میکردم، مینشست رو لگن. میدیدم راحت ج ی ش میکنه، اونم تو حجم زیاد و این نشون میداد که به مدت طولانی میتونه خودشو نگه داره.
و اما مشکلی که ما داشتیم این بود که؛ آریا به اون آمادگی شناختی از خیس بودن نرسیده بود، یعنی اگه کل شلوارش رو هم جیش بر میداشت، هیچ اعتراضی نمیکرد که خیسه. (کما اینکه یه بار این اتفاق افتاد و پسرک عین خیالش نبود)
نتیجهش این شد که یک ماه دیگه صبر کردم و آریا 30 ماهگی رو تقریبا پشت سر گذاشت...
یه روز صبح بعد از اینکه بیدار شد، طبق معمول بردمش حموم و پوشکش رو باز کردم، اونم کارش رو کرد و این بار بدون بستن پوشک روز رو شروع کردیم. (تو خیلی از وبلاگها و سایتها خونده بودم که نوشته بودن به بچه اعلام کنید که قرار نیست از امروز پوشک بپوشی و مثل بقیه باید فقط شورت و شلوار بپوشی. من اصلا چنین توضیحی به آریا ندادم، چون در هر حال مجبور بودم روزهای اول موقع بیرون رفتن و وقت خواب پوشکش کنم که با حرفم جور درنمیاومد)
اون روز هر یه ربع - نیم ساعت میبردیمش حموم و این روند تا دو - سه روزی که مامانم اینجا بودن، ادامه داشت. البته تو همون دو – سه روز، آریا با مامانم بعد از ظهرا یه ساعتی میرفتن بیرون و جالب بود که آریا موقع برگشت به خونه کاملا خشک بود و این مژدهی خوبی بود که پسرک میتونه خودش رو نگه داره...
یه مشکلی که تو پروسهی پوشکگیری پیش میاد و ما هم ازش بیبهره نبودیم این بود که آریا گاهی وقتا واسه رفتن به حموم مقاومت میکرد. که به پیشنهاد خیلی از کارشناسان تنها راه میتونه جایزه خوراکی یا هر چیز دوست داشتنی واسه بچه باشه.
این موقعها ما بر خلاف میلم از اسمارتیس استفاده کردیم که هر بار میرفت حموم و میومد، جایزه بهش میدادیم تا واسه رفتن اینقدر مقاومت نکنه.
از روزی که من و آریا تنها شدیم، زمان بردنش رو کم کم زیاد کردم تا اینکه به یه ساعت تا یه ساعت و نیم رسید. اون روزا اسمارتیس کمی براش تکراری شده بود، این شد که هلیکوپترش رو که مدتها بود دلش میخواست داشته باشه و من هیچوقت نشونش نداده بود رو گذاشتم تو حموم...
یه دو روزی، بهانهی بزرگ من برای بردنش به حموم، همون هلیکوپتر بود که فقط اجازه داشت تو حموم باهاش بازی کنه (با نهایت بیرحمی، چند ساعت اولی که هلیکوپترو بهش نشون دادم، اونو از کاورش در نیاوردم تا رغبتش رو زیاد کنم) خلاصه بعد از راه پیدا کردن هلیکوپتر به بیرون از حموم توسط آقای پدر! میل و رغبت پسرک هم رنگ باخت.
بعد از اون متوسل شدیم به رنگ انگشتی که بریم جاروبرقی، جارو شارژی، گوشتکوب برقی، ماشین لباسشویی و باقی ماشینها (!) رو، روی کف و دیوارهای حموم بکشیم.
یکی دو روز بعد، نتیجه این شد که بریم تو دستشویی (چون اونجا کمتر استفاده میشد، محیطش واسش تازگی داشت)
تو طول همهی این مدت، پسرک حتی یه بار هم به روی خودش نیاورد که نیاز به دستشویی داره و خودم هر بار به فاصلههای معین و با هزار ترفند که توضیحاتش رو نوشتم میبردمش...
خلاصه توی همون روزا هم از شستن شورت و شلوار و فرش و سرامیک هم در امان نبودیم چون در هر صورت گریزناپذیر بود و آریا هم عجیب وابسته به نوشیدنیهای سرد و گرم.
دقیقا تو روزایی که دیگه آریا کنترل خوبی رو خودش داشت (و البته هنوز خودش اعلام نمیکرد که ج ی ش داره) مریض شد و ما برگشتیم سر خونهی اول جوری که مجبور شدم دو روز پوشکش کنم.
اما خدا رو شکر حالش که بهتر شد، دوباره تونست کنترلش رو به دست بیاره.
دو روز بعدش هم بالاخره یاد گرفت که خودش اعلام کنه که ج ی ش داره. اینکه چطوری یاد گرفت رو اینجا گفتم ...
و اما حواشی این پروژهی بزرگ؛
+ پسرک قدرت عجیبی تو نگه داشتن ج ی ش داره، طوری که هر چقدر هم ج ی ش داشته باشه، کمی رو نگه میداره (و روش ابداعی من واسه اینکه همش رو تخلیه کنه این بود که میگفتم: " جیشا میخوان برن خونهشون " ، " اگه جیش نکنی دلت درد میگیره ". و این دو سه روز اخیر، کمی از دستمال توالت رو براش میذارم تو لگن یا رو زمین و میگم روش ج ی ش کن که خیس بشه و اونم کاملا خودش رو تخلیه میکنه)
فکر میکنم این موضوع مهمیه که بچهها باید یاد بگیرن، تو هر بار رفتن به دستشویی، کاملا خودشونو تخلیه کنن.
+ آریاجون، اصرار داره بعد از شستنش حتما خشکش کنم، از کوچکترین خیسی (!) به طرز عجیبی متنفره و بیچارهم میکنه که شورتش رو عوض کنم، (برعکس اون موقعها که اگه سیل هم میاومد عین خیالش نبود).
+ اصرار عجیبی داره، شلوارهای شل و ولی رو که روزای اول واسه راحتتر بودن کار ِ خودم پاش میکردم، هنوز هم بپوشه حتی تو مهمونی و بیرون از خونه.
+ و کلا هر بار قبل بیرون اومدن از حموم، یه دور باید حتما یه بطری آب تو توالت فرنگی و یا وان خالی کنه، بعد بیاد بیرون...
+ هنوز وقتی میریم بیرون (چون اینجا مسیرا خیلی شلوغ و طولانیه) و شبا پوشک داره (که معمولا تا صبح خشکه)
+ نجس شدن خونه بدترین اتفاقیه که همیشه ازش واهمه داشتم. واسه همین تو این مدت همش یه جور نگرانی باهام بود و میترسیدم تو اون مواقع نتونم خودمو کنترل کنم و آریا رو حساس و ناراحت کنم. خوشبختانه، چنان صبری پیدا کرده بودم که تو دیدن اون صحنهها حتی بهش اخم هم نکردم و با خونسردی ازش میخواستم بره تو حموم و ...
+ به جای اینکه هر بار بهش بگم: " هر وقت ج ی ش داشتی، بگو " ، بیشتر حواسم بهش بود و از حالتهاش میفهمیدم / میفهمم که ج ی ش داره (حساسیت زیاد نشون دادن به این موضوع توسط مادر یا دیگران، باعث مقابلهی دیوانه کنندهای از طرف بچه میشه که میتونه آدم رو تا مرز جنون پیش ببره)
+ و دیگه اینکه، جز دو – سه مورد، پسرک هنوز نمیتونه تو لگن پی پی کنه (البته اعلام میکنه) واسه همین این جور وقتا پوشکش میکنم. باشد که این قضیه هم فیصله پیدا کند.