آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

روزهای پسرانه

صبر و تدبیر؛ لازمه ی خداحافظی با پوشک

1392/8/16 15:51
نویسنده : مامان
217 بازدید
اشتراک گذاری

 

اول نوشت: اینا تجربیات منه واسه جدا کردن آریاجون از پوشک. به هیچ عنوان نسخه‌­ی پیشنهادی نیست. چرا که هر بچه‌­ای خصوصیات مربوط به خودش رو داره.



اولین موضوعی که تو جدا کردن بچه از پوشک مهمه اینه که اون به آمادگی جسمی و روحی رسیده باشه. آمادگی جسمی همون کنترل کردنه و آمادگی روحی به نظر من همون آمادگی شناختی از دفع و خیس بودنه.

که این آمادگی اغلب حوالی 30 ماهگی اتفاق می‌­افته. تا پیش از اون بچه­‌ها بسیار به دفع علاقه دارن. یعنی دفع براشون یه کار لذت­‌بخشه. جاش هم مهم نیست،‌ تو پوشک، تو شلوار، رو فرش و یا هر جای دیگه (موضوع جالب بودنه دفعه براشون)

این مورد رو حداقل خودم در مورد آریا دیدم. یک ماه قبل از این­که سی ماهه بشه؛ یه روز بازش گذاشتم و به فاصله یه ربع می‌­بردم­ش حموم. اما چیزی که اون روز دیدم این بود؛ با وجودی که گاهی 2 دقیقه و یا کمتر از وقتی که ج ی ش کرده بود، می­‌گذشت؛ حالت سر پا می‌­نشست روی فرش، سرامیک و یا هر جای دیگه‌­ای و کارش رو می­‌کرد. اصلا هر لحظه اراده می­کرد، خودشو خیس می­کرد و به سفارشات من هم مبنی بر این­که ج ی ش تو حموم اصلا توجهی نداشت (کاملا مشخص بود که از اون کار لذت می‌­بره)

و موضوع دیگه این­که بچه­‌ها از دیدن تولیدات­شون (!)‌ شگفت‌­زده میشن (آریا وقتی می­‌نشست رو لگن، 500بار (!) بلند می‌شد تا توشو نگاه کنه. واسه همین یه مدت گفتم بشینه جلوی چاه حموم تا راحت‌­تر ملاحظه کنه)

و هم­‌چنین واسه شروع حتما باید یه یار کمکی تو خونه باشه، تا اگه یه نفر فرصت نکرد به بچه برسه‌، اون نفر بعدی حواس‌­ش باشه (تو روزای شروع پوشک‌­گیری آریا، مامان‌­م تهران بودن و کمک بسیار زیادی هم کردن)

آریا به آمادگی جسمی رسیده بود، چون بارها دیده بودم، وقتی صبح می‌­بردم­ش حموم و پوشک‌­ش رو باز می­‌کردم، می‌­نشست رو لگن. می‌­دیدم راحت ج ی ش می­‌کنه، اونم تو حجم زیاد و این نشون می­‌داد که به مدت طولانی می‌­تونه خودشو نگه داره.

و اما مشکلی که ما داشتیم این بود که؛ آریا به اون آمادگی شناختی از خیس بودن نرسیده بود، یعنی اگه کل شلوارش رو هم جیش بر می­‌داشت، هیچ اعتراضی نمی­‌کرد که خیسه. (کما این‌­که یه بار این اتفاق افتاد و پسرک عین خیال‌­ش نبود)

نتیجه‌­ش این شد که یک ماه دیگه صبر کردم و آریا 30 ماهگی رو تقریبا پشت سر گذاشت...

 

 

یه روز صبح بعد از اینکه بیدار شد، طبق معمول بردم‌­ش حموم و پوشک‌­ش رو باز کردم،‌ اونم کارش رو کرد و این بار بدون بستن پوشک روز رو شروع کردیم. (تو خیلی از وبلاگ‌­ها و سایت­‌ها خونده بودم که نوشته بودن به بچه اعلام کنید که قرار نیست از امروز پوشک بپوشی و مثل بقیه باید فقط شورت و شلوار بپوشی. من اصلا چنین توضیحی به آریا ندادم، چون در هر حال مجبور بودم روزهای اول موقع بیرون رفتن و وقت خواب پوشک‌­ش کنم که با حرف­م جور درنمی‌­اومد)

اون روز هر یه ربع - نیم ساعت می‌­بردیم‌­ش حموم و این روند تا دو - سه روزی که مامان‌­م این­جا بودن، ادامه داشت. البته تو همون دو – سه روز، آریا با مامان‌­م بعد از ظهرا یه ساعتی می‌­رفتن بیرون و جالب بود که آریا موقع برگشت به خونه کاملا خشک بود و این مژده‌­ی خوبی بود که پسرک می‌­تونه خودش رو نگه داره...

یه مشکلی که تو پروسه‌­ی پوشک‌­گیری پیش میاد و ما هم ازش بی­‌بهره نبودیم این بود که آریا گاهی وقتا واسه رفتن به حموم مقاومت می­‌کرد.‌ که به پیشنهاد خیلی از کارشناسان تنها راه می­‌تونه جایزه خوراکی یا هر چیز دوست داشتنی واسه بچه باشه.

این موقع­‌ها ما بر خلاف میلم از اسمارتیس استفاده کردیم که هر بار می‌­رفت حموم و میومد، جایزه بهش می­‌دادیم تا واسه رفتن این­قدر مقاومت نکنه.

از روزی که من و آریا تنها شدیم، زمان بردن­ش رو کم کم زیاد کردم تا این‌­که به یه ساعت تا یه ساعت و نیم رسید. اون روزا اسمارتیس کمی براش تکراری شده بود، این شد که هلی­کوپترش رو که مدت­ها بود دلش می­‌خواست داشته باشه و من هیچ‌­وقت نشون‌­ش نداده بود رو گذاشتم تو حموم...

یه دو روزی، بهانه‌­ی بزرگ من برای بردن­ش به حموم،‌ همون هلی­کوپتر بود که فقط اجازه داشت تو حموم باهاش بازی کنه (با نهایت بی­‌رحمی، چند ساعت اولی که هلی­کوپترو بهش نشون دادم، اونو از کاورش در نیاوردم تا رغبت‌­ش رو زیاد کنم) خلاصه بعد از راه پیدا کردن هلی­کوپتر به بیرون از حموم توسط آقای پدر! میل و رغبت پسرک هم رنگ باخت.

بعد از اون متوسل شدیم به رنگ انگشتی که بریم جاروبرقی، جارو شارژی، گوشت­‌کوب برقی، ماشین لباسشویی و باقی ماشین­‌ها (!) رو، روی کف و دیوارهای حموم بکشیم.

یکی دو روز بعد، نتیجه این شد که بریم تو دستشویی (چون اون­جا کمتر استفاده میشد، محیط‌­ش واس‌ش تازگی داشت)

تو طول همه‌­ی این مدت، پسرک حتی یه بار هم به روی خودش نیاورد که نیاز به دستشویی داره و خودم هر بار به فاصله­‌های معین و با هزار ترفند که توضیحات‌­ش رو نوشتم می‌­بردمش...

خلاصه توی همون روزا هم از شستن شورت و شلوار و فرش و سرامیک هم در امان نبودیم چون در هر صورت گریزناپذیر بود و آریا هم عجیب وابسته به نوشیدنی‌­های سرد و گرم.

دقیقا تو روزایی که دیگه آریا کنترل خوبی رو خودش داشت (و البته هنوز خودش اعلام نمی­‌کرد که ج ی ش داره)‌ مریض شد و ما برگشتیم سر خونه‌­ی اول جوری که مجبور شدم دو روز پوشک‌­ش کنم.

اما خدا رو شکر حال­‌ش که بهتر شد، دوباره تونست کنترل‌­ش رو به­ دست بیاره.

دو روز بعدش هم بالاخره یاد گرفت که خودش اعلام کنه که ج ی ش داره. این‌­که چطوری یاد گرفت رو اینجا گفتم ...

 


 

و اما حواشی این پروژه‌­ی بزرگ؛

+ پسرک قدرت عجیبی تو نگه داشتن ج ی ش داره، طوری که هر چقدر هم ج ی ش داشته باشه، کمی رو نگه می­‌داره (و روش ابداعی من واسه این‌­که همش رو تخلیه کنه این بود که می­‌گفتم: " جیشا می‌خوان برن خونه‌­شون " ، " اگه جیش نکنی دلت درد می­‌گیره ". و این دو سه روز اخیر، کمی از دستمال توالت رو براش می‌­ذارم تو لگن یا رو زمین و می‌گم روش ج ی ش کن که خیس بشه و اونم کاملا خودش رو تخلیه می‌کنه)

فکر می­‌کنم این موضوع مهمیه که بچه­‌ها باید یاد بگیرن، تو هر بار رفتن به دستشویی، کاملا خودشونو تخلیه کنن.

 

+ آریاجون، اصرار داره بعد از شستن­ش حتما خشک‌ش کنم، از کوچک­‌ترین خیسی (!)‌ به طرز عجیبی متنفره و بیچاره‌­م می‌کنه که شورت‌­ش رو عوض کنم، (برعکس اون موقع­‌ها که اگه سیل هم می‌­اومد عین خیال‌ش­ نبود).

 

+ اصرار عجیبی داره، شلوارهای شل و ولی رو که روزای اول واسه راحت‌­تر بودن کار ِ خودم پاش می­‌کردم، هنوز هم بپوشه حتی تو مهمونی و بیرون از خونه.

 

+ و کلا هر بار قبل بیرون اومدن از حموم،‌ یه دور باید حتما یه بطری آب تو توالت فرنگی و یا وان خالی کنه، بعد بیاد بیرون...

 

+ هنوز وقتی می‌ریم بیرون (چون اینجا مسیرا خیلی شلوغ و طولانیه) و شبا پوشک داره (که معمولا تا صبح خشکه)

 

+ نجس شدن خونه بدترین اتفاقیه که همیشه ازش واهمه داشتم. واسه همین تو این مدت همش یه جور نگرانی باهام بود و می­‌ترسیدم تو اون مواقع نتونم خودمو کنترل کنم و آریا رو حساس و ناراحت کنم. خوش­‌بختانه، چنان صبری پیدا کرده بودم که تو دیدن اون صحنه‌­ها حتی بهش اخم هم نکردم و با خون‌سردی ازش می­‌خواستم بره تو حموم و ...

 

+ به جای این‌­که هر بار بهش بگم:‌ " هر وقت ج ی ش داشتی، بگو‌ " ، بیشتر حواس­م بهش بود و از حالت‌­هاش می‌­فهمیدم / می‌­فهمم که ج ی ش داره (حساسیت زیاد نشون دادن به این موضوع توسط مادر یا دیگران، باعث مقابله‌­ی دیوانه کننده‌­ای از طرف بچه می‌شه که می­‌تونه آدم رو تا مرز جنون پیش ببره)

 

+ و دیگه این­‌که، جز دو – سه مورد، پسرک هنوز نمی­‌تونه تو لگن پی پی کنه (البته اعلام می­‌کنه)‌ واسه همین این جور وقتا پوشک‌­ش می­‌کنم. باشد که این قضیه هم فیصله پیدا کند.مژه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)