حوالی 4 سالگی
پسرک از صبح که بیدار میشه (یعنی دقیقاً وقتی چشاش باز میشن و هنوز تو تختشه) تا شب که میخواد (!) بخوابه (به زور ساعت 9.5 میفرستمش تو تختش)، در حال حرف زدنه. یه وقتایی اینقدر حرف میزنه و " چرا " میگه و ازم حرف میکشه و انرژی میگیره که دلم میخواد سـَـرمو بکوبم به دیوار
نصف حرف زدناش اینان؛
مامان؛ مامان؛ (چندین بار تکرار میشه بدون اینکه حرفش ادامه داشته باشه)
مامان بیا (n بار تکرار میشه)
مامان بیا تو اتاقم کارِت دارم!
مامان یه دیقه بیا!
مامان بیا اینو (هر چیزی که داره باهاش بازی میکنه) ببین!
مامان با پوریا بیا تو اتاقم!
مامان اینو (هر چیزی که داره باهاش بازی می کنه) به پوریا نشون بده!
مامان بیا ...
وقتی شب میشه و بابا میاد ...
بابا بیا (n بار تکرار میشه)
مجدداً مامان بیا
مامان و بابا بیایین تو اتاقم اینو ببینین!
مامان و بابا بیایین تو اتاقم کارِتون دارم!
مامان با بابا و پوریا بیا تو اتاقم!
مامان بیا ...
اوف ف ف ف ف
+ خدایا شکرت
+ تو اغلب موارد دستم به کار بنده، مجبورم کارو ول کنم برم ببینم چه خبره؟ چی کارم داره؟
+ بقیه حرفاش تو پستهای بعدی