آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

روزهای پسرانه

اردی بهشت91- پیاده روی با آریا

1391/2/10 17:32
نویسنده : مامان
185 بازدید
اشتراک گذاری

در پی دل چسب تر شدن هوا تو این روزا، من و آریا جون هم بعد از بیدار شدن از خواب بعد از ظهر و خوردن عصرونه با کیف پر از میوه و آجیل و کشمش و ... راهی پیاده روی و پارک جلوی خونه (البته آریا تو کالسکه) میشیم. اول میریم تو پارک یه کم میشینیم، آریا رو میذارم رو سرسره چندباری سُر می خوره بعد یه کمی راه میره. زیاد نمی تونم بزارم راه بره چون سطح پارک کمی شیب داره و او هم هنوز نمی تونه خودشو کنترل کنه. بعد دوباره می ذارمش تو کالسکه و میریم بیرون پارک راه می ریم. چرا تو پارک راه نمی ریم؟ چون کلا اونجا بوستان محلیه و جاش کمه. می ریم خیابونای اطراف دور می زنیم بعدش هم می ریم خونه.

یه روزهایی هم که حالشو داشته باشم می ریم تا خیابون بهار. مغازه ها رو نگاه می کنیم و با رامین عزیز هماهنگ می کنم میریم تو برج بهار پیش او و بعد با هم برمی گردیم خونه.

این روزا پسرک بدجوری شیر می خوره یعنی من اصلا جرأت ندارم دراز بکشم با سرعت نور خودشو به من می رسونه، بلوزمو می زنه بالا. خلاصه که تموم دلخوشیشه.

من هم در پی دلسوزیم واسه پسرک که از پشت موانع بسیار معصومانه منو نگاه می کنه، موانع ورود به آشپزخونه رو ورداشتم و در تمامی کابینت ها رو به جز کابینت قابلمه ها وظروف پلاستیکی و چسب زدم و کلا واسه ورداشتن هر وسیله پروژه ای دارمممممممممممم.

از روزی هم که موانع رو ورداشتم، ناهار و شامش رو جلوی ماشین لباسشویی بهش میدم چون تنها چیزیه که وقتی حواسش بهشه دهنش رو باز می کنه و غذا می خوره.

واسه غذا خوردن انرژی از من می گیره که نگو. نیم ساعت طول میکشه. اصلا دهنش رو باز نمی کنه منم کمر درد می گیرم درحد تیم ملی و کلی هم اعصاب ضعیفم خرد میشه.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)