آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

روزهای پسرانه

فروردین 91- جشن تولدهای درون شهری و برون شهری

1391/1/20 17:20
نویسنده : مامان
222 بازدید
اشتراک گذاری

 

از روز دوم فروردین همگی راهی سمنان شدیم.

تا روز دهم فروردین که رامین عزیز به تنهایی به تهران برگشت تا به اتفاق پدر و مادر عزیزش تو جشن عروسی دختر عموش تو اصفهان شرکت کنه. من و آریا هم به علت طولانی بودن مسافت و اینکه آریا به شدت تو ماشین خسته میشه از همراهی رامین عزیز امتناع ورزیدیم! (البته من)

روز 11ام فروردین هم بنده به قنادی رفتم و واسه تولد پسرک کیک سفارش دادم. آخه اون شب ما جایی میهمان بودیم و حدود 25 نفر می شدیم. منم به ناچار از میزبان تعداد میهمانها رو استعلام کردم و ...

تولد آریا جون به قشنگی و سادگی هر چه تمام تر با وجود فامیل های وابسته انجام شد و خاطره ی قشنگی رو واسمون رقم زد البته تو این مراسم جای رامین عزیز به شدت خالی بود.

13ام فروردین هم ما رفتیم عروسی پسر خالم البته با رامین عزیز. مثل دفعات قبل کلا چیز قابل عرضی با وجود آریای نازنین ندارم!

شب هم بعد از عروسی برگشتیم تهران.

14ام فروردین هم واکسن یک سالگی پسرک رو زدیم بی دغدغه.

قد 85 سانتیمتر، وزن 11.5 کیلوگرم

از اونجایی که من یه تولد واسه آریا جون تو سمنان گرفته بودم و فامیل های من فقط شرکت داشتند تصمیم گرفتم یه جشن تولد هم تو تهران بگیرم و فامیل های رامین عزیز رو دعوت کنم. هر چند که اونا بسیار باشخصیت تر از اونی هستند که بخوان بگن ما تو تولد نبودیم اما من حسن نیتم رو ثابت کردم و به رامین عزیز گفتم به پدر و مادر و برادرش و خانواده اش و عمو و زن عموش که تهران زندگی می کنند زنگ بزنه و دعوتشون کنه.

ما هم یه شب زودتر به کافه قنادی لرد رفتیم واسه سفارش کیک. قناد  پیشنهاد داد از همون کیک های آماده خودشون بگیریم (ما هم یکی رو انتخاب کردیم)، چون میهمانهای ما به 10نفر هم نمی رسیدند.

18ام فروردین مجددا واسه آریا جون جشن تولد راه انداختیم. من دو نوع غذا پختم، دسر آماده کردم، میوه و کیک رو هم رامین عزیز رفت گرفت و چون کارگر خطاطشون رفته بود، روی کیک گل پسر چیزی ننوشته بودند. من هم تو خونه دست به کار شدم و با شکلات ذوب شده روی کیک خطاطی کردم.

جشن تولد هم برگزار شد و حسابی خوش گذشت. اما این پسرک اصلا یه عکس درست و حسابی نداره از بس وول خورد.

پیرو علاقه ی خاصی که نسبت به جاروبرقی پیدا کرده، اون روزایی که سمنان بودم براش یه جاروبرقی خریدم.

ضمنا تو جشن پاتختیمون هم یک فامیل خجسته واسمون یه جاروبرقی مدل پایین آورده بود (نمی دونم بنده خدا شب عروسی جاروبرقیمو ندیده بود؟) که فعلا از اون به عنوان اسباب بازی آریا جون استفاده می کنیم و اون شبی که اونو از بالای کمد آوردم پایین به قدری خوشحال شد که به جرأت می تونم بگم از دیدن من اینقدر خوشحال نمی شد که از دیدن اون.

خلاصه اوقاتی داریم ما با این پسرررررررررررررر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)