آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

روزهای پسرانه

آذر 91- آریا و سمنان و بی خوابی

1391/9/4 17:17
نویسنده : مامان
248 بازدید
اشتراک گذاری

پدر بنده از سالیان سال پیش، شب عاشورا (یعنی 9ام محرم) نذری پزون دارند. بدین صورت که تمامی اقوام برای میل کردن شام راهی منزل آنها می شوند و ما هم بنا به این رسم دیرین هر سال خودمان را می رسانیم. امسال هم عصر پنج شنبه (7محرم) راهی سمنان شدیم.

ناهار ظهر پنج شنبه را میهمان اقوام رامین عزیز که پارسال پدرشان مرحوم شده بودند، بودیم که البته طبق روال ایام گذشته بنده ناهار سرد را میل کردم و تقریبا آخرین نفری بودم که تالار را ترک کردم به یمن وجود گل پسرمان، که بنده ترجیح می دهم ابتدا او را سیر کرده به دست آقای پدر بسپارم سپس خودم...

پس از طی مسافتی طولانی تا منزل و سرگرم کردن آریا مبنی بر اینکه او را از خواب ظهرگاهی برحذر دارم به خانه رسیدیم. آریا جون و رامین عزیز مشغول بازی شدند و من هم با سرعتی باورنکردنی وسایل سفر را جمع آوری کردم.

ساعت حوالی 4.5 حرکت کردیم که آریا جون هنوز از منزل فاصله زیادی نگرفته بودیم که به خواب  عمیقی فرو رفت و من بسی کیف کردم چون با به خواب رفتن گل پسر من راحت به صندلی تکیه داده و و نفسی راحت کشیدم. آخه آریا جون وقتی بیدار است نگهداشتنش داخل ماشین از پیاده روی در کویر لوت هم سخت تر است.

نزدیکای سمنان گل پسر بیدار شدند و خدا رو شکر روی مخمان نبود تا به سمنان و خانه مامانی رسیدیم. پس از استراحتی اندک راهی میهمانی دیگر شدیم (میهمانی امام حسین (ع))

از آنجایی که آریا جون شیر قبل از خواب شب را به دست فراموشی سپرده اند، خوابوندنش به راحتی قبل نیست. از ساعت 11.5 تا 1.5 شب، مفصل زانوی بنده ترکید اما پسرک نخوابید و چنان گریه هایی سر می داد نصفه شبی که نگو...

خلاصه تو اون سرما شال و کلاه کرده به اتفاق رامین عزیز راهی خیابان ها شدیم تا بلکه با دور زدن و ماشین سواری شازده بخوابند که بالاخره بعد از 40 دقیقه خوابید و ما هم به خانه برگشتیم.

معمولا وقتی شب هر جایی غیر از خانه خودمان باشیم، سیرک داریم...

بنده خدا صبح، زود بیدار شد اما عصر 3 ساعت خوابید و خوش اخلاق از خواب بیدار شد.

شب دوم برای جلوگیری از آه و ناله های تمام نشدنی طفل معصوم علاج واقعه را قبل از وقوع کردیم و ساعت 11.5 به خیابان رفتیم و خدا را شکر خوابید و ما هم برگشتیم...

شد روز شنبه. مجددا صبح تقریبا زود بیدار شد و ظهر هم نخوابید و شب پروژه ی ما تکرار شد.

اما روز عاشورا تا ساعت 10.5 صبح خوابید، اما باز ظهر نخوابید. بنده در این فاصله وسایلمان را جمع کردم، آریا هم از وجود پری ناز (دختر دایی آریا) استفاده کرد و کلی بازی کرد و خسته شد.

شام خورد البته چند دقیقه زودتر از ما.

اتفاق جالبی که افتاد این بود که وقتی ما در حال شام خوردن بودیم آریا جون حد فاصل من و رامین عزیز ایستاده بود که خوابش برد....

بله، برای اولین بار آریا خودش خوابید که رامین عزیز بغلش کرد و طفلک به خوابی سنگین فرو رفت و ما هم بعد از خوردن شام راهی تهران شدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الی مامان
19 آذر 91 14:06
مامان جونش جور دیگه ای لالا نمیرن گل پسر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


وقتی از خونه میریم بیرون یعنی واسه شب خوابیدن جایی غیر از خونه خودمون باشیم یا اگه مهمون داشته باشیم پروژه داریم واسه خوابوندن پسرک
الی مامان
20 آذر 91 8:38
انگار بچه ها هر چقدر هم بیرون و دوست داشته باشند ، هیچ جا براشون خونه ی خودشون نمیشه


بله عزیزم
جایی خوندم پسر بچه ها خیلی دیرتر از دخترها خودشون رو با محیط اطراف وفق می دن
انگار آریا هم همینطوره