آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

روزهای پسرانه

میهمان عزیز!

1391/12/22 18:36
نویسنده : مامان
332 بازدید
اشتراک گذاری

 

قصد داشتم تا پایان سال پست جدیدی رو نذارم. اما حیفم اومد این خاطره رو واسه آریا جون ثبت نکنم.مژه

 

«این پست عکسدار شد»لبخند

 

تو ساعات پایانی هفته ای که گذشت، یعنی جمعه، حول و حوش ساعت 8 شب، بابایی (پدر بنده) به منزل ما تشریف فرما شدند و ما رو سرافراز کردند...

با وجودی که  مدت اقامت بابایی کمتر از 20 ساعت بود، و نصف این ساعات هم به خواب شبانه ی ما گذشت و فردا صبحش هم بابایی واسه انجام یه کار اداری حدود 3 ساعتی پیش ما نبودند، اما تو همون ساعاتی که حضور داشتند، حسابی به من و البته آریاجون خوش گذشت...لبخند

کلی با هم بازی کردن، نقاشی کشیدن، کارتون تماشا کردن و ....

آریاجون هم که کلا یه بچه ی خوش برخورد، با روابط اجتماعی و آداب معاشرت بالا (دقیقا مثل رامین عزیز و برعکس من) حسابی دل بابایی رو برد...

 

بغل


تو این چند سالی که به دور از خانواده هستم، دیگه گریه کردن موقع خداحافظی از اونا یه جورایی فراموشم شده. اما این بار که بابایی از پیش مون رفت، خیلی دلم گرفت...ناراحت

به بهانه ی رفتن بابایی و دلگیری از این دنیا و آدماش، یه دل سیر گریه کردم و قدری سبک شدم...


بابا، ممنون که تو این اوضاع داغون روحی بهمون سر زدی و باعث شدی واسه ی ساعاتی هم شده قلب زخم خورده م آروم بشه...لبخند

بابا، خیلی دوسـِـت دارم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مریم مامان آریا
22 اسفند 91 10:58
خدا رو شکر عزیزم
خدا حفظشون کنه
خوشحالم که خوشحالی
زیاد گریه نکن پسرمون رو ناراحت می کنی


گریه کار هر روزم شده، اما به دور از چشم همه!
مریم مامان آریا
22 اسفند 91 10:58
یعنی چی اون روزی که عاشق شدی باید فکر اینجاش رو می کردی دیگه ( شکلک یه آدم بدجنس)

چقدر من خوب بلدم دلداری بدم


دلداری ت بجا بود، کاش میزدی تو گوشم
مریم (مامان نگین)
22 اسفند 91 11:06
قوی باش دوستم! جای من باشی چی کار میکنی؟!


چشــــــم...
اما غربت اذیتم نمیکنه. دردای دیگه، درد غربت رو یادم میاره!
مامان امیرحسین
22 اسفند 91 13:23
سلام.اومدنشون حتی برای چند لحظه دل آدم رو آروم آروم می کنه ولی رفتنشون ...
ان شاالله همیشه سالم و سلامت باشند.


سلام.
طوفان بعد از رفتن شون، داغون می کنه آدمی رو که یه دل شکسته داره!
پانی(مامانه بهداد)
22 اسفند 91 23:48
عزیزم گاهی بعضی بودن ها خیلی بیشتر از نبودن ها غربت و درد داره.
امیدوارم همیشه با وجود ِ عزیزانت لحظه های دلتنگی و غم برات کوتاه و گذرا باشه .
خدای مهربان نگهدار پدر و پسر عزیزت باشه و برای من هم دعا کن تجربه دیدن این آغوش های آرام و دیدنی رو .


حرفت صحیحه، قبول دارم!
امیدوارم همین طور که میگی باشه.
ممنون از این همه لطف. الهی که چشات تجربه کنن عشق بازی بهدادی و بابایی ش رو

مریم مامان آریا
23 اسفند 91 12:54
چرااااااااااااااااا بزنم تو گوشت ؟

ای جااااااااان بابا بزرگ همیشه عزیزه

ولی خیلی ناراحت شدم گفتی هر روز گریه می کنی


یه وقتایی آدم نیاز داره یکی بزنه تو گوشش تا به خودش بیاد!
بی خیال...