و من نگاه ت کنم...
تو لبخند زیبای خدا باشی و من نگاهت کنم؛
تو همهی من باشی و من نگاهت کنم؛
تو کودک ِ من باشی و من نگاهت کنم؛
تو با من حرف بزنی و من نگاهت کنم؛
تو بخندی و من نگاهت کنم؛
تو نق بزنی و من نگاهت کنم؛
تو خیالبافی کنی و من نگاهت کنم؛
تو روزی هزار بار(!) با لحن خاص خودت صدایم بزنی و من نگاهت کنم؛
تو شیرینزبانی کنی و من نگاهت کنم؛
تو برایم داستانسرایی کنی و من نگاهت کنم؛
تو دست کوچکت را میان دستم بگذاری، با من قدم برداری و من نگاهت کنم؛
تو گل ِ بوسه را بر گونهام بنشانی و من نگاهت کنم؛
تو با دستان لطیفت نوازشم کنی و من نگاهت کنم؛
تو به چشمان غمزدهام خیره شوی و من نگاهت کنم؛
تو مرا دلداری بدهی و من نگاهت کنم؛
تو دستانت را به دور گردنم حلقه کنی و من نگاهت کنم؛
تو سر بر زانویم بگذاری و من نگاهت کنم؛
تو با تمام وجود کودکی کنی و من نگاهت کنم؛
تو کفشهایت را لنگه به لنگه بپوشی و من نگاهت کنم؛
تو خوشخواب را با دایو(!) اشتباه بگیری و من نگاهت کنم؛
تو برای خودت کتاب بخوانی و من نگاهت کنم؛
تو سرگرم بازی خودت باشی و من نگاهت کنم؛
تو با ادب و تواضعت به همگان سلام کنی و من نگاهت کنم؛
تو خواب باشی و من نگاهت کنم؛
تو خود عشق باشی و من نگاهت کنم؛
تو خودت باشی و من فقط نگاهت کنم، فقط نگاهت کنم...
به اندازهی تمام لحظههایی که نگاهت نکردهام، نگاهت کنم...
سی ماهه شدنت مبارک دُردانه
سی سالگیت را ببینم پسرجان
+ عکس اول، 6ماهگیه پسرکه، یعنی دقیقا دو سال قبل!
+ عکس دوم، 30ماهگیه پسرکه، یعنی دقیقا همین روزا!