آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

روزهای پسرانه

پاییز مبارک

1392/7/1 8:36
نویسنده : مامان
316 بازدید
اشتراک گذاری

 

 پاییز؛ سلام                                                                     

پاییز ِ زیبا؛ سلام

پاییز ِ برگ ریز ِ هزاررنگ؛ سلام

سلام پادشاه فصل­‌ها ...

ســـــــلام ...

 

رسیدن‌­ت به خیر دوست‌­ترین ...

 

 

پاییز ِ مهربان؛ تو خوب می‌­دانی که همه‌­ی معصوم­یت کودکی‌­ام گره خورده به بی‌­قراری­‌های تو.

گره خورده به آن روزهایی که خورشید و ابرها به هم عشوه میفروختند و در دل آسمان کـُـشتی می‌گرفتند.

همان روزها که لحظه‌­ای خورشید پیروز بود و لحظه‌­ای ابرهای پاره پاره.

همان روزها، که پیش چشمان‌­م تاریک و روشن می­‌شدند.

همان روزها، که بوی باران و خاک را برای‌­م به ارمغان می‌­آوردی.

می‌­آمدی و باد را می­‌آوردی، عطر ِ مست کننده‌­ات را و آرامش را.

می‌­آمدی و سوارم می‌­کردی به روی ابرها و تا آسمان خیال‌­م می­‌کشاندی­.

می‌­آمدی و غرق­‌م می‌­کردی در دنیایی از زیبایی.

عجب کودکانه‌­هایی برای‌م می‌­ساختی پاییز جان، با آن اندک سرمای هوا که زیرکانه زیر پوست‌­م می­‌دوید!

مدرسه‌­ای که شدم؛ دل­‌انگیزتر شدی برایم دختر(!) جان ...

شدی یار دبستانی‌­ام و همراه همه‌­ی لحظه‌­های تنهایی‌­ام ...دست در دست‌­ت می­‌گذاشت­م و راهی مدرسه می‌­شدیم. با هم؛ کنار هم!

تو بیرون کلاس می­‌ماندی و من می­‌رفتم ..

از پنجره‌­ی کلاس می‌­دیدم­ت. صدایت را که می­‌شنیدم مطمئن بودم هنوزم هم هستی!

پاییز جان، چه روزها که با هم نداشتیم ...

تو همان رفیق ساده‌­ی من هستی که حتی یک لحظه هم گوش­‌م را از صدای بادی که با خودت می‌­آوردی و در دل ِ سکوت می‌پیچید، ندُزدیدم!

هنوز هم دوست دارم ببینم­ت که چگونه قلم به دست، برگ درخت­‌ها را رنگ‌­آمیزی می­‌کنی؟

هنوز هم دوست دارم برگ‌­ریزان‌­ت را ...

تو همان دوست همیشگی من هستی که هنوز هم دوست­‌ترت می­‌دارم از همه‌­ی فصل­‌ها ...

 

پاییز ِ مهربان؛ تو را دوست دارم. دل­گیر نشو؛ اما هنوز هم مثل بچگی­‌ها، دل­م می­‌خواهد پاهایم را روی برگ­‌های رنگی‌­ات بگذارم و صدای­شان را بشنوم.

تو را دوست دارم که نسیم‌­ت هم بوی مـِـهر می‌دهد. تو را که بو می­‌کشم دل­م می­‌خواهد کیف و کتاب­‌م را بردارم و بروم به اولین روزهای کلاس و مدرسه. به صفای تکرارنشدنی روزهای بچگی!

تو ناب­‌ترین خاطره‌­ی کودکی‌­ام هستی!

در ِ گوشی برای­ت بگویم که دوست­ت می­‌دارم که مژده‌­ی تمام شدن تابستان ِ تابْ سـِـتانی که نفـَـس‌م را بند می­‌آوَرَد!!

 

دوست مهربان­‌م؛ روزگار بر مـَدارش در گردش است. سال­‌ها آمدند و رفتند.

من بزرگ شدم، همسر شدم، مادر شدم. اما تو برای‌­م هنوز همانی که بودی، با آن طراوت و پاکی.

این روزها من و پسرک، سکوت را میهمان اوقات­‌مان می­‌کنیم تا که خورشید آرام آرام نگاه‌­ش را از ما بگیرد و غروب‌­ش را در کنار زیبای‌­ات ببینیم.

امسال، سومین سالی‌­ست که پسرک­م یار دیرین مادرش را می­‌بیند ...

با او هم مهربان باش،‌ همان­‌گونه که با من بودی ...

همراه‌­ش باش، آن­‌چنان که با من بودی ...

دوست‌­ش باش و یار‌َ ش،‌ آن­‌گونه که با من بودی ...

 

سومین پاییز با پسرک­ بودن، نوش جان­مان قلب

 


این تصنیف کودکانه‌­ی پاییزی زنجیر شد به این پست کودکانه‌­ی پاییزی.

معرفی تصنیف: تصنیف پاییز در دستگاه بیات کرد. از آلبوم این گوشه تا آن گوشه، مجموعه تصنیف‌­های ایرانی برای کودکان

+ و نیز بسیار می­‌پسندند پسرک این آلبوم و این تصنیف را

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مریم مامان آریا
4 مهر 92 11:22
بسیار زیبا بود ممنون کیف کردم
مامان امیرحسین و کوثر جونی
7 مهر 92 22:37
سلام.خیلی وقت بود می اومدم اینجا می خواستم برات بنویسم ولی اون گوشه پیوندها یه جوری دورم می کرد.ببخش گلبرگ مهربون. از اینکه اومدی برام نوشتی خیلی خوشحالم کردی.بعضی وقتها واقعا قاط می زنم.چند روزه دیگه که حالم خوب شد، دوباره قربون صدقه شون می رم. می دونم یه کم صبر کنم همه چی درست میشه می دونم...اما خیلی سخته... بازم ممنون.