آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

روزهای پسرانه

خلاصم کن!

1391/12/8 4:17
نویسنده : مامان
246 بازدید
اشتراک گذاری

 

ادامه مطلب...


 

غروبم مرگ رو دوشم طلوعم کن تو میتونی
تمومم سایه می پوشم شروعم کن تو میتونی

شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا
منو با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا

دلم با هرتپش با هر شکستن داره میفهمه
که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه

چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست

تو خوب سوختن رو میشناسی سکوتو از اونم بهتر
من آتیشم یه کاری کن نمونم زیر خاکستر

میخوام مثل همون روزا که بارون بود و ابریشم
دوباره تو حریر تو مثل چشمات ابری شم

دلم با هرتپش با هر شکستن داره میفهمه
که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه

چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

عاطفه
8 اسفند 91 15:38
سمی باز شروع کردی..........
دلم گرفته!
پانی (مامانه بهداد)
8 اسفند 91 16:23
گاه

... آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می گوید

دیشب

تنهایی ام

تا نوکِ مدادت آمده بود

اگر می نوشتی ام!

اگر می نوشتی ام!

گاه

تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود.

"محمد علی بهمنی"

عزیزم غمت کوتاه و دلت پر از امید


زیبا بود.
ممنونمممممممممم
نوشین مامان آریا
10 اسفند 91 0:42
عزیزم شعر قشنگی بود ممنون اما حس غم و اندوه وجود آدمو می گیره