آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

روزهای پسرانه

اتفاقات شهریور90

1390/6/23 11:31
نویسنده : مامان
208 بازدید
اشتراک گذاری

آریا به غلتیدن افتاده و هر روز خمیری تر میشه! قربونش برم شده گوشت خالص. اما هنوز نق زدن و کار کردن های شکمش ادامه داره و با این وزن زیادش کلا برای من دست و پایی نمونده.

در سفری که به سمنان داشتم، از آنجایی که خاله مریم در فیزیوتراپی مشغول کار هستند بنده را مجبور کرده به مرکز درمانیشان بروم تا دکترشان بنده را ویزیت کنند تا معلوم شود بالاخره این دست و پای از کار افتاده مان درمان پذیرند یا نه. آقای دکتر ویزیت کرده سفارش کردند که آن توپ گوشتی را کمتر بغل کن و روی زمین به هیچ عنوان ننشین و فیزیوتراپی 10 جلسه برای دست و پا. که چون اقامتمان 5 روزه بود به همان قناعت کردم که شکر خدا بهتر شده ام.

اتفاق ناراحت کننده این روزها، فوت مادربزرگ رامین عزیز بود که مجددا همگی راهی سمنان شدیم.

در یکی از همان روزها که سمنان بودیم، اتفاقی عجیب مو بر اندامم سیخ کرد. آریا خون دفع کرد. خدای من این چیه؟ از آنجایی که خاله گرامی بنده پزشک می باشند و معمولا اولین گزینه ما برای درمان، تماس تلفنی با ایشان می باشد موضوع را مطرح کردم و معلوم شد مصرف بیش از حد لبنیات که همانا خوردن بستنی بوده و من زیاده روی کرده بودم علت این اتفاق می باشد. و کلا معلوم شد علت تمامی دل دردهای این کودک معصوم طی 5 ماه اخیر آلرژی ایشان به پروتئین شیر گاو بوده که بنده میل می نموده ام. قرار شد تمامی موادی که حاوی شیرگاو می باشند از رژیم غذایی بنده حذف شوند اعم از شیر و کلیه ملحقات آن، شکلات و بیسکوییت و ...

بعدا با خود اندیشیدم که آن دکتر محترم که با خود مدرک تخصص اطفال را یدک می کشد، وقتی بنده محتویات مدفوع آریا (گلاب به روتون، بلغم) را شرح دادم چرا اخطار ندادند که مواظب مصرف لبنیات باش یا مصرف نکن و بیهوده انگ پرخوری به آریای عزیزم زد. در پیرو این اتفاق از آنجایی که ؟ عزیز این دکتر محترم را معرفی کرده بودند چرا که دکتر فرزند آنها نیز بودند و می باشند (بعد از 11سال)، و جناب دکتر هم به محض دیدن اسم و فامیل آریا پی به هویتمان برده بودند، بی خیال آشناییمان شدم و قسم خوردم دیگه پا تو مطب ایشان نمی گذارم اما کلا ماوقع را برای معرف توضیح ندادم.

گل پسر مستقلا باسن مبارک را به زمین چسبانده و می نشیند.

و نیز غلت می زنه همچین حسابی، ضمنا خودش رو روی زانوهاش بلند می کنه و می جهه که چندین بار با بینی و چونه به زمین بوسه داده که بنده کف محل اقامت آریا رو با تشک مفروش نموده ام برای جلوگیری از روی دادن اینگونه اتفاقات.

همچنین به وزن پیش از بارداری و اندکی کمتر از آن رسیده ام...

 

عکس ها تو ادامه مطلب

 

 

 

قربونت برم با این اداهات

 

 

 

نفسمیییییییییییییییییی

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)