آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

روزهای پسرانه

یه همچین پسری داریم ما ...

  به تازگی پسرک قادر شده در سنگین یخچال را بگشاید و سرکی بکشد به داخل آن و بعد با یک نیروی عظیم و باورنکردنی آن را ببندد، طوری که چارستون یخچال و بدنمان بلرزد بارها تذکر داده ایم که عزیز ِ مادر، وقتی شما روزی 500 بار در ِ این بینوا را می گشایید و محکم به هم می کوبید؛ یخچالمان خراب می شود و ما می مانیم بی آب و غذا و میوه انگار این تذکرات را به یخچال زبان بسته داده ایم، چرا که گوشی نیست که سخن ما را بشنود. امروز و دیروز، مچ پسرک را به هنگام گشودن در یخچال گرفتیم، تا آمدیم پیش دستی کنیم و تذکرکی بدهیم، پسرک تا کمر به داخل یخچال خزید، خنکای یخچال را که احساس کرد؛ با صدایی بلند نوا سر داد:  « آخی &raqu...
5 تير 1392

آریاجون و دریاچه !

  امشب، بالاخره آریاجون حجم وسیعی از آب رو یه جا دید و کلی تعجب کرد. دریاچه ی چیتگر (شهدای خلیج فارس) تو غرب تهران. به علت زیاد بودن جانوران موذی (پشه و قورباغه تو سایز لوبیاچیتی) توقف مون کوتاه بود و زود برگشتیم.         ...
3 تير 1392

من و همسفرم + آریاجون!

      چهار سال پیش، تو چنین روزی، یعنی 3 / تیر / 1388 (مصادف با اولین روز ماه مبارک رجب) من و رامین رسما همخونه شدیم. و امسال، چهارمین سال با هم بودنمون، مقارن شده با جشن بزرگ نیمه شعبان   تو اولین سالگرد ازدواجمون، تنها بودیم، دقیقا این طوری ...   اما ... اما، تو دومین سالگرد ازدواجمون، ما یه پسرک حدودا سه ماهه داشتیم، دقیقا این طوری ...       و این هم، میوه ی زندگی مون که تو این سالها (از فروردین 90) همراه مون بوده ...         ...
3 تير 1392

نقاشی دیواری ...

  از بس پسرک، تموم سطوح قائم خونه اعم از در، دیوار و ستون رو خط خطی کرد و همه ی راه حل هامون واسه جلوگیری از این کارش، بی نتیجه موند؛ امروز تصمیم گرفتم یه جوری این میلش رو هدایت کنم و این شد که واسش یه کاغذ بزرگ چسبوندم به پشت کابینت های آشپزخونه، و اونم کلی ذوق کرد، و مدت طولانی مشغول شد و البته خوشحال شد که دیگه کسی بهش نمی گه: " آریاجون، مداد باید رو کاغذ خط بکشه نه رو دیوار "         ...
1 تير 1392