آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

روزهای پسرانه

تن ت به ناز طبیبان، نیازمند مباد

1392/10/13 9:31
نویسنده : مامان
219 بازدید
اشتراک گذاری

 

بالاخره بعد از دو هفته سر و کله زدن با استامینوفن، دیفن هیدرامین، هیدروکسی زین و اون آنتی بیوتیک لعنتی، خودشون کوتاه اومدن و دست از سر پسرک برداشتن.

تموم لحظه‌­هامون بوی درد گرفته بودن، بوی نفس‌­های داغ، بوی تب و بوی آلرژی...

پسرک در پی یک سرماخوردگی، کارش به خوردن آنتی بیوتیک کشید که بعد از 3 روز، یهو بدن‌­ش واکنش نشون داد.

تبی که هیچ طوری پایین نمی‌­اومد مخصوصا تو خواب شب. و تنها چاره‌­ی کار وقتی پسرک از خیس شدن و پاشویه فراری بود، شیاف‌­های استامینوفن بودن که بازم بعد از تموم شدن اثرشون، اون تب نامرد پیداش می­‌شد.

تازه بعد از دو روز جنگیدن با تب، یهو تموم بدن پسرک دونه زد و در عرض 48 ساعت، حتی صورت‌­ش هم با وجود راش‌­های قرمز و تورم قابل شناسایی نبود.

پزشک بیمارستان، تشخیص ویروس رو دادن و با تجویز هیدوکسی زین و استامینوفن، راهی‌­مون کردن.

یه روزی د‌ل‌­مون رو خوش کردیم که ویروسه و به زودی دست از سرمون بر می‌­داره. اما اون ویروس نمی‌رفت که هیچ، هر لحظه بیش‌­تر به پسرک نیش می‌زد و آزارش می­‌داد.

تو مشاوره‌­ی تلفنی با خاله جان پزشک حدس‌­م به آلرژی دارویی خورد و مجددا راهی بیمارستان شدیم و با دادن شرح حال و آزمایش خون و ادرار ...، ادعام ثابت شد و فهمیدیم که آلرژی به آنتی بیوتیک بوده.

خدا رو شکر بعد از گذشت 10 روز و از یکی دو روز گذشته، راش‌ها کم کم ناپدید شدن و حال پسرک خوب شده.

اما این وسط، من؛ هنوز که هنوزه دارم لحظه‌­هامو با اسپری سالبوتامول - که 5 سالی می­‌شد باهاش خداحافظی کرده بودم – می­‌گذرونم.

اسپری دوست نداشتنی و آبی رنگ و تنگی نفسی که،‌ ده سالی همراه‌­م بودن و حالا باز دوباره (بعد از یه سرماخوردگی شدید) اومدن سراغ‌­م تا از تنهایی! نجات­‌م بـِـدَن ...

 


 

+ عنوان پست شعری از حافظ: تن‌­ت به ناز طبیبان نیازمند مباد / وجود نازک­‌ت، آزرده‌­ی گزند مباد ...

+ معلوم شد پسرک به آنتی بیوتیک از خانواده‌­ی آموکسی سیلین و آموکسی کلاو آلرژی داره.

+ ناگفته نماند بار اول و دومی که پسرک ویزیت شدند، هنوز تابلوی بیماری کامل نشده بود که پزشکان محترم، تشخیص درست ندادند.

+ خدایا شکرت، فقط کاش پسرک می‌­دانست وقتی این­‌طور بی­‌قرار و بیمار هست، درمان‌­ش به دست توست نه به دست مادرش؛ که هی نگوید " مامان؛ منو خوب کن "ناراحت

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مریم(مامان نگین)
13 دی 92 13:19
عزیزم! ایشالا که بلا به دوره!
الهام مامان علیرضا
14 دی 92 17:16
الهی بد وضعیتی بوده خدا رو شکر که آریا جون بهتر شده خیلی سخته حالا خوب شد خودت فهمیدی مشکل از کجاست الان مشکل کامل برطرف شده؟ این آلودگی هوا خیلی بده. خوب شد ما تهران نبودیم والا باید باز هم برای علیرضا اسپری مصرف می کردم
مامان اهورا (نرگس)
14 دی 92 18:21
الهییییییییییییییییییییییییییییییی....این جمله ی آخر دلم و خیلی سوزوند...(( فقط کاش پسرک می­دانست وقتی این­طور بی­قرار و بیمار هست، درمان­ش به دست توست نه به دست مادرش؛ که هی نگوید " مامان؛ منو خوب کن )) انشالله زودتر خوب خوب شه!!!!
الــــــــيما
15 دی 92 14:30
واي ي ي ي ي ي ي براي مريضي تب سرفه
جانم مادر
15 دی 92 14:40
سلام .خوبی؟ خوشحالم که اریا جونم حالش خوب شده.من هم چند وقتی کوثرم سرما خورده بود و تبش پایین نمی اومد بعد امیرحسین و بعد باباش مریض شدند و این وسط من بودم که با وجود سرما خوردگی شدید باید سر پا بودم .خیلی مواظب خودتون باشید .من هم از دکترها گله دارم انگار وقتی نگاه به آدم بکنندمی فهمند چی شده به همه یه نسخه تجویز می کنند.قربونت برم آریا ... دوستت دارم.
مریم مامان آریا
17 دی 92 17:38
بمیرم چی شده بوده بچه دور از جون پزشک های الان هر مریضی رو به ویروس ربط میدن یه لحظه نمیان به چیزای دیگه فکر کنن خداروشکر بهترین