آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

روزهای پسرانه

میهمان داری با اعمال شاقه!

1391/10/19 15:27
نویسنده : مامان
283 بازدید
اشتراک گذاری

اواسط هفته پیش مادر عزیزتر از جانمان جهت انجام پاره ای از امور به تهران و البته منزل ما تشریف فرما شدند.

از آنجایی که ما در این دیار در غربت به سر می بریم دیدن دیر به دیر اقربا و اقواممان برنامه روتین زندگیمان را دچار تغییر می کند.

از جمله این تغییرات خوابیدن ماست که شب هنگام دیر وقت انجام می شود و صبح زود بیداری داریم. در این مقوله پسرک نازنازیمان هم به تأسی از ما دچار مشکل می شوند به همین دلیل به هنگام خوابیدن در این گونه مواقع رقص بندری راه می اندازند و تا پاسی از نیمه شب بیدارند.

شب اول که مادرجان میهمانمان بودند، با هزار فوت و صلوات بالاخره پسرک ساعت 12 نیمه شب به خواب رفتند و ما تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم، نیم ساعتی گذشت. به محل خوابمان رفتیم. هنوز چشمانمان گرم خواب نشده بودند که پسرک با جیغ بنفشی که کشیدند ما را بیدار نمودند.

ساعت 1.5 نیمه شب گریه ای می کردند که ما به عمر 21 ماهه شان چنین کُلی بازیی را ندیده بودیم.

مادرجان و رامین عزیز برای کمک آمدند اما پسرک به آغوش ما چسبیده بودند. اندکی شکمشان را مالش دادیم و خوابیدند.

مجددا ساعت 3.5 نیمه شب این بار با جیغ بنفش پررنگ بیدار باش دادند. مادرمان سریع دست به کار شدند و شکم پسرک را ماساژ دادند و کیسه آبجوش گذاردند. بالاخره پسرک خوابید تا 11 صبح.

 

 

فردا شب این بی برنامگی پسرک به علت وجود میهمان ادامه پیدا کرد و مرد کوچک ما در حالی که زانوان ما در حال آماسیدن بودند ساعت 1.5 نیمه شب به آغوش گرم خواب پناه بردند در حالی که ما از 1 ساعت قبل سر بر روی شانه های خودمان نهاده بودیم و کم و بیش چرت می زدیم.

(همه ی این بی خوابی های شب در حالی بود که پسرک ظهر نخوابیده بود و در برابر خواب شب اینقدر مقاومت می کرد)

شب سوم این پروژه تکرار شد. همگان خوابیدند و این من و آریا جون بودیم که تا 1 نیمه شب بیدار بودیم. گاهی روی پاهای بنده می خوابید گاهی با جهشی بلند خودش را به زمین رسانده با ماشینها و بقیه وسایل نقلیه همبازی می شد.

ناگهان گریه سر داد "دَدَ" و با هیچ ترفندی راضی نشد.

رامین عزیز از ضجه های گوشخراش بیدار شد. به ناچار شال و کلاه کردیم در وضعیت فلاکت بار و با طی سه طبقه به پارکینگ پناه بردیم که در کمال ناباوری دیدیم ماشین پدر رامین عزیز جلوی ماشین ما پارک شده.

دوباره دو طبقه به بالا آمدیم. حالا هی زنگ بزن. همگی در خواب ناز و این ما بودیم که ...

خلاصه به هر زحمتی بود، بیدارشان کردیم. سوییچ را گرفته ماشین را جابجا کرده و به بیرون از منزل رهسپار شدیم.

دقیقا دو دقیقه از حرکت ماشین نگذشته بود که پسرک در دام خواب اسیر شد و ما برای اینکه کمی خوابش عمیق شود دورکی زدیم و به منزل برگشتیم.

این هم خاطره ی ما از 3 شب سخت. نه تنها خودمان درست و حسابی نمی خوابیم، خواب را بر میهمان هم حرام می کنیم. و این است رسم و آیین میهمان داری ماااااااااااااا  !!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مریم مامان آریا
20 دی 91 10:39
جالبه چرا اینقدر برای خوابیدن مقاومت می کنه ؟
معمولا این مقاومت رو بچه هایی که خیلیییییییی شیطونن و پر جنب جوش هستن دارن اما به نظر نمیاد آریا جان اون شکلی باشه بیشتر بهش می یاد آروم باشه
وااااای شما که اوضاتون از ما هم بدتره که


همچین هم آروم نیست
بچه عاقلیه اماگاهی خیلی غیر قابل تحمل میشه
پدرمون رو در میاره هاهاها

پانی(مامانه بهداد)
21 دی 91 18:53
عزیزم واقعا هر بچه ای برای خواب یه مدلی اذیت میکنه . بهداد نصفه شبها زیاد بیدار میشه ولی خداروشکر موقع خوابیدن زود و سر وقت میخوابه. من از 3 ماهگیش ساعت 8تا 8:30 میرفتم تو اتاق و یه نیم ساعتی شیرش میدادم و میخوابید هنوزم همینطوره و دیگه تا 9-9:30 خوابه و البته شبهایی که مهمون باشیم یا مهمون داشته باشیم با یکی دوساعت تاخیر میخوابه. وووو البته 10 بار تا صبح بیدار میشه و شیر میخوره و نق میزنه و منم آرزو به دله یه خواب راحتم.
خدا ماااادر گرامیتون رو براتون حفظ کنه و پسر خوشگلمون هم خوشخوااااب ههههه.


آریا هم اوایل زیاد واسه شیر بیدار میشد اما الان نهایتا 2-3 بار
قربونت عزیزم
زينب مامان اميرعباس
26 دی 91 0:47
سلام عزيزم خدا حفظ كنه برات خيلي ناز داره توروخدا ناراحت نشيا اما خيلي خنديدم خيلي كاراش وحرفهات جالبه انشالله هميشه شاد باشين


سلام
قربون شما خواهش میکنم
چرا ناراحت بشم؟