یا مقلب القلوب و الابصار...
امروز و در حال حاضر، ساعات آغازین آخرین پنج شنبه سال رو سپری می کنیم.
قصد داشتم نوشتن این پست رو بذارم واسه روز آخر سال، اما فکر کردم ممکنه فرصتش رو نداشته باشم.
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب ؛
اول از همه، تشکر می کنم از دوستانی که تو این مدت حدودا 22 ماه که من اینجا هستم،
به خونه ی مجازی م که البته یه جورایی خونه ی دلم هست ؛ سر زدند و هم چنین منو به
خونه ی دلشون راه دادند...
تشکر می کنم از همه ی دوستان خوبی که تو شادی هامون شریک شدند.
و عذرخواهی می کنم اگه با خاکستری و سیاه نوشتن م باعث رنجش و دل آزردگی شون
شدم. آخه، اینجا تنها جایی بود که می تونستم راحت باشم و راحت حرف بزنم...
و عذرخواهی می کنم از تمام کسانی که ناخواسته و سهواً باعث ناراحتی شون شدم...
خدای بزرگ رو شاهد می گیرم که کلمه ای حرف نزدم مگر از روی صفا و صداقت. تا جایی
که تونستم سعی کردم با احترام و تواضع و راستی با همگان برخورد کنم و اگر جایی حرفی
زدم و یا پاسخی دادم که نشانی غیر از این داشته، به بزرگواری خودتون، این دَم عیدی، از
من بگذرید...
امیدوارم این سال جدید، براتون مبارک و خیر باشه...
سالی باشه مملو از خوبی ها و راستی ها.
پـُـر باشه از عشق و امید.
لبریز باشه از اعتماد و اطمینان به همدیگه.
و سالی باشه به دور از خودخواهی و غرور...
الهی که همگی زندگی خوب و خوشی با عزیزان تون داشته باشید و برای زندگی سه نفری
ما هم دعا کنید...
نمی دونم تو سال جدید می تونم بازم بیام اینجا یا نه! به شرط حیات و صحت و البته
خواست خدا، اگر که اومدم سعی می کنم بهتر از قبل باشم...
یه پست مناسبتی باید بنویسم که نمیدونم هستم تهران یا نه! شاید زودتر بنویسم. و شاید
هم نوشتم و سپردمش به ارسال برای آینده...
خدایا، به بزرگی و جلالت، قسم ت میدم که به ما رحم کنی و عاقبت مون رو ختم به خیر.
اگه صلاح دیدی، هوای دلمون رو داشته باش
همین!
توضیح نوشت: من از یک ماهگی آریاجون اومدم و یه چیزایی نوشتم، اما به دلایلی نزدیک
به 18 ماه اصلا نتونستم بیام و تصمیم داشتم وبلاگ رو حذف کنم که نشد و الان خوشحالم
که هستم در کنار دوستان خوبم.
این هم تقدیم برای تشکر....